ناگفته های یک دلقک

دلنوشته های یک دلقکِ خانگی

لطفا با لبخند کش دااااااار وارد شوید ...

من 15 سال قبل

ورق زدن یه دفتر فانتزی با جلد آبی منو میبره به 15 سال قبل ...

یه چهره مهربون ، روپوش های آبی نفتی ، یه عینک با قالب آبی

یه کلاس با یه بخاری نفتی بزرگ و درب و پنجره های آبی آسمانی ، نیکمت های چوبی با چنتا صندلی تک نفره ، جشن الفبا

یه مینی بوس قرمز ، دیکته ی خدافظی و کلی تصویر مبهم دیگه میاد جلوی چشام ...

من ورق می زنم و با دیدن خط خرچنگ قورباغم یه لبخند محو میاد روی لبم ... بازم ورق میزنم

صفحه دوم : امین پاکت را پر از بادان کرد ...

با ارفاق 20 و تو می نویسی حواستو جمع کن عروسک قشنگم

بازم ورق می زنم و بیستامو میشمارم 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10   .... 10 تا 20 پشت سرهم ، ذوق می کنم و یاد قولی که دادی میوفتم یعنی جایزم چی می تونه باشه ؟؟؟؟؟

دوباره ورق می زنم و میشمارم 1 2 3 4 5 6 7 8 9 ... ورق می زنم به امید دهمین 20 ....

پس از خوردن صبحانه ی کامل دنداهایشان را مسواک میزنند ...    

با دیدن نمره 19 اشک توی چشام جمع میشه ...  دوباره باید از اول شروع کنم از یک تا ده ...

ورق میزنم تا می رسم به صفحه ی یکی مونده به آخر ...

بالای صفحه نوشته شده دیکته ی خدافظی چهارشنبه 80/2/19

خط اول : به نام خدایی که انسان را توانا آفرید ...

سطر به سطرش را می خوانم تا میرسم به سطر آخر :

دخترم مرا ترک میکنی ولی چشمان قشنگ ، قیافه ی مهربان و دستان پرتوان و آینده ساز تو را هرگز فراموش نخواهم کرد و پیوسته برای تو و ایران عزیزم دعا خواهم کرد ... موفق باشی ... آموزگار کلاس اولت شریفی

یک آه عمیق می کشم و با خودم می گویم چقدر زود گذشت ....

باز هم به گذشته سفر خواهم کرد ...

نوشته شده در تاریخ 1394/9/24

+ پرانتزنوشت
{این پست گلچین شده از وبلاگ قدیمی }


دیدگاه ها [ ۲ ]

10 تا 20 پشت سر هم جایزه :)

:)))
peer
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.