ناگفته های یک دلقک

دلنوشته های یک دلقکِ خانگی

لطفا با لبخند کش دااااااار وارد شوید ...

خنده ی تلخ من از گریه غم انگیزتر است...



به دوش میکشی بار سنگین زندگی را
در باد و بوران ، سیل و طوفان
برایت فرقی نمی کند که تقدیر چه برایت مقدر کرده
با وجود تمام سختی ها، خستگی ها و حال زارت می خندی
اما تلخ!!!!
و نگاهت اما به دور دست هاست
به روشنایی ها که در پس تاریکی نمایان میشود
و امیدی درونت شعله ور است
می چرخانی چرخش را
تا مبادا چرخ زندگیت از چرخیدن بایستد

می چرخانی چرخش را
تا شریف بمانی تا شرافتمندانه روزگار بگذرانی...
 

+پرانتزنوشت
عنوان و عکس مسروقه است…
نوشتن این متن ادبی در باب عکس فوق چالشی بود که خودم ، خودم را به شرکت در آن دعوت کردم البته ناگفته نماند که این چالش و عکس را از پیج آقای علیخانی کش رفتم :|
عنوان را هم از یکی از کامنت های ایشان کش رفتم ولی دیگه متن متعلق به خودمه :-/
بعضی مواقع نوشتن یک متن ادبی از حل کردن معادلاتِ لاپلاس هم سخت تر می شود ...


دسته بندی :
ادبی نوشت

دیدگاه ها [ ۶ ]

سیّد محمّد جعاوله
@@@@@@
:)
محمد * شـــــــــورگشتی *
تلخ ولی زیبا ...
ممنون :)
من که اصلا این استعداد نوشتن ندارم
منم بخوام ادبی بنویسم باید فرهنگ دهخدا رو جلوم باز کنم از بس دایره ی واژگانم محدوده :|
خیلی سخته ادبی نوشتن ...

متن ادبیت خیلی خوب شده 
:-)
مرسی عزیزم :)))
ذوقیدم :D
جالب ناک!
ممنونم :)
خیلی زیبا نوشتید.
مرسی :)
peer
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.