ناگفته های یک دلقک

دلنوشته های یک دلقکِ خانگی

لطفا با لبخند کش دااااااار وارد شوید ...

مچ گیری های مادرانه


به جرات می توانم بگویم که مادرم مچ گیر قهاریست علل الخصوص نصف شب هایی که به گشت و گذارهای تلگرامی می پردازم امکان ندارد که به طور ناگهانی در بالای سرم ظاهر نشود و باز صبح روز بعد استنتاخ ها ، نصایح و گاه تهدید های مادرانه اش شروع میشود و اگر شانس با من یار باشد می توانم خود را تبرعه کرده و گوشی توقیف شده ام را پس بگیرم :دی
بعد از این ماجرا سعی می کنم چند شبی در واتساپ و تلگرام آفتابی نشوم تا آب ها از آسیاب بیوفتد و باز روال گذشته در پی می گیرم تا مچ گیری های بعدی...
دبیرستانی که بودم علاقه ی بسیار وافری به خواندن رمان داشتم به گونه ای که از صبح پای لبتاپ می نشستم تا آخرای شب و سپس با تهدید و غرغر های مادرم به رخت خواب می رفتم ، نیم ساعتی در رخت خواب می ماندم و وقتی که از خوابیدن مادر گرامی اطمینان حاصل میکردم سراغ لبتاپ رفته و در زیر پتو به خواندن رمان ادامه میدادم زیر پتو انگار که در یک کوره به سر می بردم ولی به خاطر اینک نور صفحه ی لبتاپ به بیرون از اتاقم درز پیدا نکند مجبور بودم تا پایان یافتن رمان این وضعیتِ اَسفناک را تحمل کنم بماند که شبی در زیر پتو مچم گرفته شد و صبح روز بعد لبتاپم توقیف شد...
واما دلیل عمده ی مخالفت های مادرم نسبت استفاده ی بیش از حد از گوشی موبایل این است که ایشان کل امراض شناخته شده و ناشناخته در جهان را به هر نحوی شده به عوارض گوشی موبایل و اپلیکشن های شبکه های اجتماعی ربط می دهد مثلا سرما می خورم می گوید حالا هی آن گوشی موبایلت را به خودت بچسبان... یا مثلا ریزش مو پیدا می کنم می گوید این ها همه از عوارض این گوشی موبایل است... یعنی فکر کنم در آینده خارش بینی یا حتی عطسه زدن ، خمیازه و دیگر امور طبیعی را هم به عوارض گوشی موبایل نسبت دهد...
و همیشه هم به بنده گوش زد میکند که دیر یا زود امواج این گوشی به صورتی سرطانی در وجودت رخ نمایی میکند و یا اینکه راهی تیمارستان می شوی غیر محترمانه اش این است که خل و چل میشوی ...
بنده منکر امواج خطرناک این گوشی های موبایل نیستم و یقینا این ابزارهای ارتباطی روی سیستم بدن انسان تاثیرهایی می گذارد ولی درصورتی که بخواهیم تا این حد بد بینانه به این قضیه نگاه کنیم می توانیم نتیجه بگیریم که به زودی نسل جوان ما بر اثر استفاده ی بیش از حد از گوشی موبایل همانند نسل دایناسورها منقرض خواهد شد ...
چرا که در حال حاضر هر جوانی را که مشاهده میکنی در حالیکه که لبخند ریزی بر لب دارد سرش در گوشی موبایلش است...

امیدوارم هیچ وقت مچتان گرفته نشود چرا که خیلی حسِ بدیست ....


دسته بندی :
از همه چیز نوشت

دیدگاه ها [ ۱۰ ]

سیّد محمّد جعاوله
به به
چه تجریبات گرانبهایی

خوب بود
ممنون
خواهش می کنم :)
من هم این مشکل را با پدرم دارم. اگه ناخن پام بشکنه میگه از بس میشنی پشت کامپیوتر :)
پس درک مشترک داریم :D
خخخ چه مچ گیری های دردناکی
آره خیلی بده :/
رایاناسورها :))
مادرت کار خوبی میکنه :دی
خخخ رایاناسور ... کلمه اختراع می کنید :D
نه خوب نیست بهت شوک وارد میکنه :)))
شما کلمه اختراع کردی :)) پستت رو نگاه :)
نه این کار برای شیطون ها خوبه خخخخ
خخخ ای بابا راست میگید :D
دی:
کلا ادم وقتی یه نفر مچشو میگیره حس خیلی بدی پیدا میکنه و بدتر از این حس هم حس اینه که گوشیت توقیف شده باشه و تو در فراقش بسوزی تجربه کردم که میگما:))
پس درکم میکنی کاملا ... آره حس خیلی بدیه :|
بابای من واسه هر درد و مرضی که میگیرم از دل درد تا سردرد یا سرماخوردگی و مسمومیت حتی، تشخیصش اینه که بسکه میخوابی:))))) کلاوای به حال وقتی که روی چیزی حساس شن:))
دقیقا ... حساس بشن خیلی بده مثل مامان من که روی گوشی حساسه :/
ببینم نکنه مامان شما مامان منه ؟ هوم ؟  ناموسا بگو :D
احتمالش هست :دی
اکثریت مامانا شبیه به همن :))))
:))))))
دقیقن! اتفاقا منم الان در حالیکه لبخندی بر لب دارم ، سرم تو گوشی موبایل و دارم این پست رو میخونم!
تاکید پدر مادر بنده بر اینه که برا چشات ضرر داره ! و کور میشی بدبخ و از اینا!!:)))
:))) منم همین طوریم ...

دقیقا مامان منم بحث سلامتی رو همیشه می کشه وسط :)))
آخ آخ. یادش بخیر:)
من کتاب رو این طوری می خوندم:) میرفتم زیر پتو و با چراغ قوه کتاب می خوندم و یکی از چالش های اساسی م این بود که چه طور ورق بزنم که کسی خبردار نشه:))
بعدتر هم که البته الکترونیکی شدن کتاب ها و تلگرام و هزار و جور شبکه اجتماعی جای کتاب رو کمی تنگ کرد:)
خیلی حس بدی هست مچ گرفته شدن. همون اول دل آدم هووورررری می ریزه پایین:) و دست پاچه میشه:))
دقیقا حسِ بدیه :/ ... واسه همین تصمیم گرفتم شبا بیدار نمونم :)))
peer
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.