ناگفته های یک دلقک

دلنوشته های یک دلقکِ خانگی

لطفا با لبخند کش دااااااار وارد شوید ...

صرفا جهت سبک شدن ...

نمی دونم چرا امروز بعد از مدت ها دوباره تصمیم گرفتم بنویسم تا شاید ذهنم سبک بشه ... از امروز فرجه هامون شروع شده و من سه روز دیگه 3 تا امتحان پشت سرهم دارم که رسما پدرم درمیاد از صبح هر چی سعی میکنم درس بخونم نمیشه !!! اصلا حس درس خوندم نمیاد ، به شدت کسلمو و بی حوصله و با این وجود احتمالا همچی موکول بشه به شب امتحان :/

به وبلاگ دوستام سر زدم اما خیلی هاشون از دنیای وبلاگ نویسی خداحافظی کرده بودن اما من اصلا تعجب نکردم چون خودمم بعد از گذشت یه مدت از وبلاگ نویسی زده شدم و اونقدر درگیر کارام بودم که حتی به نوشتن فکرم نمی کردم اما انگار هر چند وقت یکبار آدم لبریز میشه و باید خودشو تخلیه کنه تا بتونه دوباره از نو شروع کنه مطمئنا برای من اینجا بهترین مکانه برای سبک شدن ... نمی دونم کدوم از دوستام منو خواهند خوند یا توی این مدت بهم سر میزدن نمی دونم !!! ولی دیگه از این به بعد خونده شدن یا نشدن برام مهم نیست و حتی ترجیح میدم هیچ مخاطبی نداشته باشم چون پست گذاشتن های من اصلا روی حساب و کتاب نیست و یا شاید اصلا وقت نکنم بیام و بنویسم و می دونم که انتظار چقد سخته ... ولی هیچ وقت دوست ندارم اینجا حذف بشه و می خوام توی این دنیای وبلاگ نویسی حضور داشته باشم هر چند کم !!!

دیروز ارشد ثبت نام کردم هرچند هنور بلاتکلیفم که می خوام ارشد بخونم یا نه !!! دو ماه پیش اگه کسی ازم می پرسید میخوای ارشد بخونی ؟؟  قطعا جوابم مثبت بود چون واقعا مصمم بودم که ارشد یه شهر خوب قبول بشم و بتونم طعم مستقل شدن و زندگی به تنهایی رو بچشم ...اما الان حدودا یک ماهی میشه که حسابی درگیر شدم و باید بین این درگیری تازه و ارشد یکی رو انتخاب کنم و واقعا مرددم ... خلاصه بین دو راهی گیر افتادم !!! یا باید برم دنبال کار عملی و بشم یه لیسانسه ی کار بلد یا باید ارشد بخونمو بشم یه فوق لیسانسه ی بی سواد !!!

از ارشد که بگذریم امروز بدجوری دچار شک شدم نسبتا به همچی نسبت به دولت ، مردم ، خودم و حتی ادیان محتلف ... نمی دونم کی درست میگه و کی غلط !!! چه حرفی راسته و چه حرفی دروغ !!!

همیشه موقعی که با کسی در مورد دین بحث میکنم دچار این شک میشم و همیشه آخرش ختم میشه به دولت و کشور و نظام !!! اصلا ما آدما هستیم که داریم وجه دینُ خراب میکنیم ...

حس میکنم یه نقطه ی کوچیکم توی این دنیای بزرگ که از همچی بی خبرم و نمی دونم چی درسته چی غلط !!! سر درگمم ....

اصلا تعبیر ما آدما از درست و غلط فرق میکنه !!!

نمی دونم چی بگم !!! فقط دارم بدبین میشم .... خیلی بیشتر از قبل ...


برچسب ها :
روزنوشت های دلقک

دیدگاه ها [ ۴ ]

قوی باشید نزارید انسان های فانی شما را به خدای خودتان بدبین کنند ...

وقتی با همیچین آدم های حقیری بحث میکنید انگار به روح خودتان تیشه میزنید .

خوب زندگی کنید و ب ندای قلبتان گوش کنید همه جا صدای خدا و نشانه های او هست .
درست میگید :)
ممنون ...
غلط املایی: حاضر باشم نه حضور باشم

منم بین دو راهی بودم یک سال و نیم قبل البته دو راهی من یکم فرق داشت، بین خوندن یا یک سال پشت کنکور موندن، بود.
در کمال تعجب چند وقت پیش کنکور دکتری هم ثبت نام کردم، البته اینو دیگه عمرا نمیرم فعلا، یعنی اصلا قبول نمیشم.
ولی به نظر من اگه کار به در بخور هست فعلا و یا حتی کلا ارشد رو بی خیال شو.
:دی .... امروز همینجوری لبتاپمو روشن کردم شروع کردم به نوشتن این غلطا طبیعیه :))

می خوام بی خیال بشم ولی یکم از جانب خانواده تحت فشارم ... :/

فعلا که ثبت نام کردم تا ببینم خدا چی میخواد ...
آندرومدا :)
یکی از چیزایی که یاد گرفتم اینه که مرور زمان یه معجزس که همه چی رو تغییر میده...البته بعد از خدا!
پس باید منتظرش بود :)
بدبین نمی شید، فقط دارید بزرگ می شید
خوشحالم که می بینمت :)
:) اگه دارم بزرگ میشم که خیلی خوبه ولی می ترسم از بدبینی
مرسی همچنین :)
peer
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.