ناگفته های یک دلقک

دلنوشته های یک دلقکِ خانگی

لطفا با لبخند کش دااااااار وارد شوید ...

ماجراهای کار ۱

یهو دلم خواست راجب کارم بنویسم اینکه از کجا شروع کردم و کلا چی شد تا به امروز :)

من وقتی در استانه فارغ التحصیل شدن بودم با دوستم توی یه شرکت که البته بعدا فهمیدم که اصلا اون موقع شرکت نبود و ثبت نشده بود مشغول به کار شدم ... این اقایی که در حال حاضر هم کارفرمای ما هست توی دانشگاه اگهی استخدام زده بود و دوستم این اگهی رو دیده بود ، حقیقتش من اون‌ زمان اصلا توی فکر کار نبودم تصورم این بود که باید بعد گرفتن مدرک توی آزمون های استخدامی مختلف شرکت کنم تا یه جایی استخدام و مشغول به کار بشم اما دوستم خیلی دنبال کار بود و هر جایی که برای مصاحبه میرفت منم باهاش می رفتم تا تنها نباشه تا اینکه بعد از مصاحبه ای که با کارفرمامون داشتیم توی مرکز رشد مشغول به کار شدیم یک اتاق در اختیارمون قرار داد با دوتا سیستم ، هنوز یادم نمیره با چه ذوقی اون اتاقو تمیز و روبه راه کردیم و چه حس خوبی داشتیم از اینکه هنوز درسمون تموم نشده مشغول به کار شدیم .
ما با حداقل حقوق شروع کردیم قطعا کمتر کسی برای حقوق ۲۰۰ هزار تومن حاضره که جایی مشغول به کار بشه اما اون زمان فقط کسب تجربه و رزومه برامون مهم بود و حتی همین پول کم هم برامون خیلی زیاد به نظر میومد ، بالاخره باید از یه جایی شروع میکردیم و نمیشد از همون ابتدا توقع حقوق و مزایای بالا داشت و به نظرم شاید مهم ترین دلیل بیکاری جوونای تحصیل کرده ی امروز  همین سطح توقعات بالا باشه و اینکه حاضر نیستن از کم شروع کنند ... خلاصه کارمونو شروع کردیم بهمون یک دوره آموزشی درب و داغون داده شد و قرار شد توی ۳ روز ویدیوها رو ببینیم بعد از گذشت سه روز دوباره رفتیم پیش کارفرما ،  بهمون یک پروژه داد و گفت توی یک هفته باید انجامش بدید و ادعا میکرد که نوشتن این پروژه کار یک روزشه که البته بعدا فهمیدم که ایشون در زمینه طراحی سایت با Mvc اصلا تسلط نداشت و حسابی چاخان کرده بود :/

ادامه دارد...

امشب

امشب با دوستام رفتیم بیرون بماند که چقدر سر این که کافه بریم یا نه بحث کردیم ولی آخرش رفتیم کافه ... از سال قبل که مسابقه ذهن زیبای من ، برنده شدم قرار بود دوستامو دعوت کنم که بعد یک سال که مرتبا کنسل شد قرعه به نام امروز افتاد که بریم بیرون ... محیط کافه کلا مناسب ما نبود و تفاوت ما با افرادی که اونجا رفت و آمد میکردن به وضوح مشخص بود و کلی دود سیگار و قلیون رفت توی حلقمون D: ... قرار شد هممون یک خصوصیت اخلاقی خیلی خوب و خیلی بدمون رو بگیم خیلی جالب بود که خصوصیت خوبمون از یه ابعاد دیگه میتونست بد هم باشه و برعکس خصوصیت بدمون هم از یک ابعادی می تونست خوب باشه

به نظر خودم خصوصیت خیلی خوبم دلسوز بودنم هست البته این دلسوزی بیش از حد میتونه باعث بشه که دیگران سواستفاده کنند یا فکر کنن که تو داری توی زندگیشون دخالت میکنی
و خصوصیت خیلی بدم اینه که خیلی می ریزم توی خودم ... وقتی از کسی دلخورم وقتی حالم بده وقتی اعصاب ندارم بروز نمی دم و می ریزم توی خودم البته بچه ها میگن تو خیلی بهتر شدی و یه تغییر ۳۶۰ درجه داشتی و جدیدا واکنش نشون میدی و حرفتو میزنی ؛ البته بچه ها منظورشون رفتارم با کارفرمامون هست چون از بعد عید خیلی تغییر کردم و نسبت به حرفا و کارای کارفرمامون واکنش نشون میدادم و حتی ناراحتی خودمو بروز میدادم چون احساس کردم که با زرنگ بازی داره سو استفاده میکن اونم از منی که واقعا دلسوز شرکت بودم بنابراین جلوش واستادم . ولی هنوز در برخورد با دوستام اگر دلخور میشم نمی تونم بروز بدم و اونا هیچ‌وقت متوجه ناراحتی من نمیشن و باید روی خودم کار کنم D: خصوصیات بد هم زیاد دارم ولی خب این بدترینش بود چون واقعا خودمو با این رفتارم اذیت میکنم.



دیگه باید رفت

با اینکه نمی خواستم زودتر از اسفند به کارفرمامون بگم که از سال جدید دیگه نمیام شرکت ، اما نتونستم جلوی خودمو بگیرمو و هفته پیش این موضوع رو بهش گفتم چون داشت یکسری کارهای جدیدو دوباره میرخت سرم و می ترسیدم دوباره ناخواسته درگیر یه پروژه جدید بشم ...با شنیدن این خبر ، اصلا جا نخورد انگار انتظار شنیدنش رو داشت ... خلاصه که به همه اعلام کردم که سال جدید دیگه نمیام و تصمیمم کاملا جدی هست .
امروز یکی از بچه ها گفت آرزو تو دلت میاد از این شرکت بری !!! ناراحت نیستی ؟
قطعا رفتن از شرکت برام ناراحت کننده نیست چون دیگه برای من جای پیشرفت نداره ولی دور شدن از دوستام می تونه سخت و ناراحت کننده باشه نزدیک به دوسال باهم زندگی کردیم.

شفاف سازی

از پست قبلی که جنبه مزاح داشت بگذریم خداروشکر من همکارای خوبی دارم که آدمای سالمی هستند و این موضوع یکی از خوش شانسی های من هست ... محیط کاری سالم به نظرم خیلی مهمه چون همکاری که تقریبا نیمی از روز رو درکنار اون میگذرونی قطعا می تونه روی تو تاثیر مثبت و منفی زیادی داشته باشه ...

اما متاسفانه الان به ندرت محیط کاری سالم دولتی و غیردولتی به چشم میخوره و همین محیط های غیر سالم خیلی از زندگی ها رو نابود کرده ...

گوش شنوا

هر چقدرم که خانواده و دوستای خوبی داشته باشی هر چقدرم که دور و برت شلوغ باشه و احساس تنهایی نکنی ولی بازم هیچ گوش شنوایی بهتر از نوشتن توی وبلاگ نیست ...

امروز دوتا از بچه های شرکت ،  راجب علاقه شون به کشیدن سیگار و اینکه چه مارکی معروف تر و  بهتره بحث می کردن و من وسط بحثشون راجب حس کنجکاویم به موارد مخدر و اینکه دوس دارم اون حالی که به آدم دست میده رو تجربه کنم  اظهار نظر میکردم ... خلاصه که یه عده آدم افسرده و خطرناک دورهم جم شدیم D:

فرار از زندان

اینم یه بازخورد خوب و پر انرژی دیگه از یکی دانشجوها :)))
وقتی شروع به ضبط ویدیوهای آموزشی کردم یک درصد هم فکرشو نمی کردم که اینقدر بازخوردهای خوب داشته باشم حتی با خودم میگفتم اگر ماهی یکی دو نفر هم ، دوره آموزشی منو بخرن خیلی خوووبه .

و یک ربع قرنگیم D:

و در چنین روزی من 25 ساله شدم میخوام باقی مونده ی عمرمو طوری زندگی کنم که ثانیه به ثانیه اش برام پر از حس های خوب باشه . 
قطعا من به این دنیا نیومدم تا برم مدرسه ، برم دانشگاه ، برم سرکار ، ازدواج کنم ، بچه دار بشم و بعدش هم بمیرم
نمی خوام مثل اکثریت آدم ها ، زندگی برام توی واژه های " مدرسه" ، "دانشگاه"، "کار" ، "ازدواج" و "بچه" و "مرگ" خلاصه بشه
من میخوام تا می تونم متفاوت زندگی کنم :)

Crazy نباشید D:

درس خوندن و دانشگاه رفتن با این سطح آموزشی ضعیف دانشگاه ها که فقط یکسری مطالب تئوری رو به خورد دانشجوها میدن که عملا هیچ کاربردی براشون نداره قطعا یک اشتباه بزرگه  ...
یکی از دوستام چند وقته که میره کلاس زبان برای گرفتن مدرک IELTS ، توی کلاسشون کم و بیش افرادی هستند که به قصد درس خوندن و گرفتن مدرک ، می خوان برن اونور آب ... استاد زباشون حرف خیلی جالبه زده ، بهشون گفته فقط Crazy ها برای درس خوندن میرن اونور آب ، توی کشورهای دیگه اکثرا افرادی میرن دانشگاه که می خوان مثلا کارهای تحقیقاتی خیلی خفن انجام بدن یک کاری که هیچ کسی انجام نداده مثلا یه کشف یا اختراع ... بقیه ساکنین میرن دنبال کسب مهارت و تجربه و خیلی زود وارد بازار کار می شن .
اما توی ایران خیلی از جوونا به امید پیدا کردن یک کار دولتی ، میرن دانشگاه و بعدش هم طلبکارن که چرا با داشتن مدرک دکترا یا فوق لیسانس بیکارن !!!!
به نظر من آدمی که مهارت و تخصص داشته باشه هیچ وقت بیکار نمیکنه ولی کسی که دکترا داره هیچ تضمینی وجود نداره که در آینده بتونه کاری متناسب با درسی که خونده پیدا کنه ...

فقط چند قدم مونده

یه دفتر جلومه با یک خودکار توی دستم اما ساعت هاست که خیره شدم به یک نقطه و دارم به کارهایی که  می خوام انجام بدم فکر میکنم حتی فکر کردن بهشون هم حس خوبی بهم میده و بی صبرانه منتظر روزی هستم که اولین قدم ها رو برای انجام دادنشون بردارم.

بازخورد خوب

یکسری پیاما می تونه یه حال بدو به طرز وحشتناکی خوب کنه ... خداروشکر بابت این بازخوردهای خوب و انرژی بخش .