ناگفته های یک دلقک

دلنوشته های یک دلقکِ خانگی

لطفا با لبخند کش دااااااار وارد شوید ...

۳۶ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۵ ثبت شده است

دلخوشی های من در این روزها


این روزا یکی از دلخوشی هام شده عروسی صمیمی ترین دوستم که سه ماه دیگست اونقدر واسه عروسیش ذوق و شوق دارم که حتی جلو جلو لباس خریدم :دی
البته کمی هم استرس دارم چون توی عروسیش باید حتما یه تکونی به خودم بدم وگرنه ناراحت میشه :دی
قطعا اون روز یه فاجعه ی بزرگ رخ میده و امیدوارم مهمونا زیادی روم زوم نکنن وگرنه صدرصد از خنده روده بُر میشن :))))
خب چیکار کنم توی این زمینه بی استعدادم خخخ...
دیشب داشتیم باهم حرف میزدیم یهویی گفت دوس ندارم ارشد شهرِ مشهد قبول بشی
پرسیدم چرا؟؟؟؟
گفت نمیخوام دوباره از هم دور بشیم اگه مشهد قبول بشی با خانوادت میری مشهد ....من اینجا (شهرِ محل زندگیمون) فقط تو رو دارم....
منم گفتم نترس من تا آخر عمر بیخ ریشت هستم ولت نمی کنم  :D
واقعا چهارسال دوری از صمیمی ترین دوستم خیلی سخت بود دانشگاه ما رو از هم جدا کرد...  دوستم رفت یه شهر دیگه ... دیگه نمی خوام از هم دور بشیم امیدوارم ارشد هر دومون توی یه شهر قبول بشیم یا اینکه یه شهر نزدیک قبول بشیم که در رفت و آمد باشیم...
یکی دیگه از دلخوشی های این روزام جشن فارغ التحصیلیمه که چند روز دیگست حتما فردا راجبش می نویسم....

 

+ پرانتزنوشت:
1- دقت کردین یوقتایی ماشینو کنارِ خیابون پارک میکنی بعدش که میای سراغ ماشین با دیدنِ ماشین های جلو و عقبِ ماشینت نفست میگیره یعنی دقیقا به فاصله ی میلی متری از ماشینت پارک کردن :|

 واسه همین من ماشینو با یکسری محاسبات دقیق جایی پارک می کنم که یا ماشینی نتونه عقبِ ماشینم پارک کنه و یا نتونه جلوی ماشینم پارک کنه :دی
2- ضدحال یعنی جمعه کلاسِ فوق سیستم عامل داشته باشی ...

3- عکسِ پست تزئینی است :)((


شلوارهایتان را نفروشید!!!


چند روز پیش داشتم توی سایت دیوار یه گشتی میزدم که دیدم یکی از کاربران سایت شلوارشو توی سایت به فروش گذاشته قیمتشو زده بود 60000 تومن و اشاره کرده بود که این شلوارو از تهران خریده :دی
یعنی این اتیکت تهران خیلی مهمه :D حالا ممکنه از مغازه ی سرِکوچشون خریده باشه ولی میگه از تهران خریدم ... تازه از رنگو روی این شلوار میشه به راحتی فهمید که چندین بار شسته شده و صاحب محترم چندین مراسم عقد و عروسی و بله برون رو با همین شلوار پشت سر گذاشته ولی نوشته بود از این شلوار استفاده نکردم :دی
حالا این شلوارا توی شهر ما سه تا صد تومنه شایدم کمتر.... بعد اونوقت قیمت گذاشته 60 تومن؟؟؟ مگه پول علف خرسه؟؟؟
من تا قبل از این فکر میکردم این سایت بیشتر برای فروش ماشین، خونه و لوازم برقیه یک درصد فکرشو نمی کردم که توی سایت افرادی لباس ها یا مرغ و خروس هاشونو به حراج میزارن  :دی

 

+ پرانترنوشت :

شوخی با سایتِ دیوار ...


هر معجزه ای ممکن است



زندگی هیچ گاه به بن بست نمیرسد.
کافیست چشم باز کنیم،
 و راههای گشوده ی بیشماری را،
 فرا روی خود ببینیم.
خدا که باشد؛
هرمعجزه ای ممکن میگردد.


🔻 مسیحا برزگر🔻


مثلِ پیچ

پیچ ها معمولا این طورند که هرچه به سمت راست بپیچند محکم و محکم تر می شوند و هرچه به سمت چپ بپیچند سست و سست تر می شوند و آخرش هم می افتند.

انسان هم همین طور است . هرچه به سمت راستی و به سمت درستی بپیچد محکم تر می شود، پایدارتر می شود، با ثبات تر می شود و هر چه به سمت کجی و نادرستی و فریب و نیرنگ بپیچد، سست و سست تر می شود .

این است که قران می فرماید :

" قولوا قولا سدیدا "

یعنی مردم محکم حرف بزنید!

منظورش حرف راست است به حرف راست زدن می گوید "حرف محکم" . چون انسان وقتی راست گفت محکم می شود، پایدار می شود. یعنی نتیجه ی راستی و درستی محکمی است .

4. یعنی من عاشقِ...

یعنی من عاشقِ فلسفه‌ ی حذف کردن دروسِ دانشگاهیم هستم ...
یه روز از همه جا بی خبرسایت گلستانو چک کنی و می بینی یکی از درسات که پیش نیاز ۶ واحد ترم بعدم هست حذف شده بعدش کاشف به عمل میاد که مدیر گروه نامحترم اشتباها درستو حذف کرده و با یه عذرخواهی میخواد قضیه رو ماست مالی کنه....
یه روز یه درسی رو می خوای برداری ظرفیتش تکمیله و میری توی لیست انتظار که n نفر قبل از خودت توی این لیست حضور دارن و مدیر گروه آب پاکی رو میریزه روی دستت که درسِ رزو شده ثبت نهایی نمیشه.... بعد اونوقت سه هفته از شروع کلاسا که میگذره برنامتو چک میکنی و می بینی دقیقا همون درس برات ثبت شده بعد پیشِ حساب کتاب میکنی می بینی n جلسه غیبت خوردی و باید اجبارا درسو حذف کنی...
یه بارم که مثل بچه ی آدم میخوای یه درسو حذف کنی استاد اون درس یهو هوس مسافرت رفتن به سرش میزنه اونم نه یه سفرِ یکی دو روزه یه سفر ِیه هفته ای ، یعنی دقیقا روز امتحان پایان ترم بر می گرده و هیچ راهی وجود نداره که برگه ی حذف درسو قبل از امتحان برات امضا کنه...


+ پرانتزنوشت:
همه این موارد واسه من پیش اومده مورد آخری همین امروز اتفاق افتاد با این وضع پیش اومده نمی تونم درسِ آزمایشگاه شبکه رو حذف کنم...
تجربه نشون داده 90 درصد دانشجوهایی که درسی رو حذف می کنن بعد از حذف درس به شدت پشیمون میشن یعنی مثلا نمره ی میان ترمشون کم شده درسو حذف می کنن چون پیش خودشون که سبک سنگین می کنن می بینن که این درسو نمی تونن پاس کنن ولی بعدا مشاهده می کنن که تموم افرادی که نمره ی میان ترمشون کمتر از خودشون شده پاس شدن :|

مچ گیری های مادرانه


به جرات می توانم بگویم که مادرم مچ گیر قهاریست علل الخصوص نصف شب هایی که به گشت و گذارهای تلگرامی می پردازم امکان ندارد که به طور ناگهانی در بالای سرم ظاهر نشود و باز صبح روز بعد استنتاخ ها ، نصایح و گاه تهدید های مادرانه اش شروع میشود و اگر شانس با من یار باشد می توانم خود را تبرعه کرده و گوشی توقیف شده ام را پس بگیرم :دی
بعد از این ماجرا سعی می کنم چند شبی در واتساپ و تلگرام آفتابی نشوم تا آب ها از آسیاب بیوفتد و باز روال گذشته در پی می گیرم تا مچ گیری های بعدی...
دبیرستانی که بودم علاقه ی بسیار وافری به خواندن رمان داشتم به گونه ای که از صبح پای لبتاپ می نشستم تا آخرای شب و سپس با تهدید و غرغر های مادرم به رخت خواب می رفتم ، نیم ساعتی در رخت خواب می ماندم و وقتی که از خوابیدن مادر گرامی اطمینان حاصل میکردم سراغ لبتاپ رفته و در زیر پتو به خواندن رمان ادامه میدادم زیر پتو انگار که در یک کوره به سر می بردم ولی به خاطر اینک نور صفحه ی لبتاپ به بیرون از اتاقم درز پیدا نکند مجبور بودم تا پایان یافتن رمان این وضعیتِ اَسفناک را تحمل کنم بماند که شبی در زیر پتو مچم گرفته شد و صبح روز بعد لبتاپم توقیف شد...
واما دلیل عمده ی مخالفت های مادرم نسبت استفاده ی بیش از حد از گوشی موبایل این است که ایشان کل امراض شناخته شده و ناشناخته در جهان را به هر نحوی شده به عوارض گوشی موبایل و اپلیکشن های شبکه های اجتماعی ربط می دهد مثلا سرما می خورم می گوید حالا هی آن گوشی موبایلت را به خودت بچسبان... یا مثلا ریزش مو پیدا می کنم می گوید این ها همه از عوارض این گوشی موبایل است... یعنی فکر کنم در آینده خارش بینی یا حتی عطسه زدن ، خمیازه و دیگر امور طبیعی را هم به عوارض گوشی موبایل نسبت دهد...
و همیشه هم به بنده گوش زد میکند که دیر یا زود امواج این گوشی به صورتی سرطانی در وجودت رخ نمایی میکند و یا اینکه راهی تیمارستان می شوی غیر محترمانه اش این است که خل و چل میشوی ...
بنده منکر امواج خطرناک این گوشی های موبایل نیستم و یقینا این ابزارهای ارتباطی روی سیستم بدن انسان تاثیرهایی می گذارد ولی درصورتی که بخواهیم تا این حد بد بینانه به این قضیه نگاه کنیم می توانیم نتیجه بگیریم که به زودی نسل جوان ما بر اثر استفاده ی بیش از حد از گوشی موبایل همانند نسل دایناسورها منقرض خواهد شد ...
چرا که در حال حاضر هر جوانی را که مشاهده میکنی در حالیکه که لبخند ریزی بر لب دارد سرش در گوشی موبایلش است...

امیدوارم هیچ وقت مچتان گرفته نشود چرا که خیلی حسِ بدیست ....


همیشه شکرگزار داشته هایتان باشید


وقتی روز بدی دارید همشه یادتان باشد کسِ دیگری روزِ بدتری داشته.

شکرگزار داشته هایتان باشید ...


3. یعنی من عاشقِ...


یعنی من عاشق آن دسته از گنجشگ هایی هستم که از بین این همه مکان دقیقا روی سر من خرابکاری می کنند آن هم به صورت گروهی :دی
این حادثه ی ناخوشایند امروز در دانشگاه اتفاق افتاد :|
اگر بخواهم مثبت اندیشانه به این موضوع نگاه کنم و بحث بد شانسی را پیش نکشم نتیجه‌ای که از این ماجرا می توان استنباط کرد اینست که گنجشگ ها علاقه ی وافری به سرِ بنده دارند...


پل های پیشِ رویتان را خراب نکنید


اشخاصی که نمیتوانند ببخشند ،پل هایی را که باید از آن عبور کنند خراب می کنند.

(هربرت اسپنسر)

عکس هایی از دانشگاه

وقتی یهویی هوس می کنم از دانشگامون عکس بگیرم...


+ مسیر ساختمون کلاسا تا درب دانشکاه ...


+ ساختمون کلاسامون



+ مرکز کامپیوتر دانشگاه


 

+ تونلِ عشقِ دانشگامون به روایت دوستان ... من خودم این مکانو از نزدیک ندیدم :|


ترم اول که بودم دانشگامون خیلی بزرگ به نظر میومد یعنی واسم حکم یه شهرو داشت همیشه استرس اینو داشتم که نکنه یه روزی توی دانشگاه گم بشم :دی
اما الان وجب به وجبش برام آشناست... حس پیر شدن به دست میده وقتی اکثر چهره هایی که توی محیط دانشگاه می بینم برام ناآشناست والا اصلا بهشون نمیاد ترمولک باشن قد و هیکلشون چهار برابر ما ترم بالایی هاست :دی