ناگفته های یک دلقک

دلنوشته های یک دلقکِ خانگی

لطفا با لبخند کش دااااااار وارد شوید ...

۷ مطلب در مهر ۱۳۹۷ ثبت شده است

پروژه ی اونور آبی

این کارفرمای ما آدم عجیبیه مثلا تازگی ها یکی از آرزو هاش این شده که پروژه از خارج از کشور بگیره و ما انجام بدیم ، حتی اگه اون کشور یه پاپاسی هم بابت انجام پروژه کف دستش نزاره بازم حاضره پروژه رو با جون و دل براش انجام بده  :دی

پس یه درصد هم فکر نکنید که بابت بالا رفتن قیمت دلار به این مدل پروژه ها علاقه داره بلکه صرفا می خواد پز بده به اطرافیان که پروژه اونور آبی انجام داده :))

خلاصه که هرزگاهی میاد به من میگه خانوم (الف -الف) با شما می خوام مشورت کنم بعدشم میگه فلان دوستم توی فلان کشور یه پروژه میخواد بهمون بده ، نظر شما چیه قبول کنیم یا نه ؟ :/

قبل ترها بهش میگفتم که اقای ... اجاره بدید ما دانش و توانایی مونو در سطح این پروژه ها برسونیم بعدش شما قبول کنید حتی به یار مجبور شدم با رفیق اونور ابیش هم صحبت کنم تا ایشون سطح شرکت ما رو بسنجه ... خلاصه چشمتون روز بد نبینه بعضی از چیزهایی که میگفت رو اصلا نمی دونستم چی چی هست D:

ولی خب یجوری سعی میکردم جمش کنم که ابروریزی نشه خخخخ دیگه از این ماجرا گذشت و از رفیق ایشون هم خبری نشد تا اینکه باز امروز یه رفیق دیگه مقیم در کانادا ازش خواسته بود که یه پروژه براش انجام بدیم ، منم مخالفتی نکردم با خودم گفتم این تا پروژه اونور آبی نگیره آروم نمیشه پس بزار این پروژه رو بگیره اصلا شاید همین پروژه نمونه کار شد تونستیم ما هم بریم اونور آب D:

پیری

یکی از ترس های زندگی من رسیدن به سن پیری هست ... امیدوارم زمانی بمیرم که هنوز خیلی ناتوان نشدم :)

یجورایی در اوج برم زیر خروارها خاک ...  D:

از قالب زنی تا ...

خوبه آدم هرزگاهی ، روزهایی که پشت سر گذاشته رو توی ذهنش مرور کنه

و به هدف های چند سال پیشش و راهی که برای رسیدن به اون هدف ها طی کرده فکر کنه ، گاهی اوقات اینکار حس خیلی خوبی رو بهت تزریق میکنه .

البته اگر پیشرفت کرده باشی و درجا نزده باشی .

دوسال پیش یکی از هدف هام ساخت قالب برای وبلاگ بیان بود ، اون زمان من تازه با html و css آشنا شده بودم و تمام دغدغه ام شده بود طراحی قالب های خاص برای وبلاگ بیان :)

هدف کوچیکی بود ولی اگر نبود قطعا هدف های بزرگ شکل نمی گرفتن ... الان دیگه من یه طراح سایتم نه یه قالب زن وبلاگ ، ولی قطعا اگر این وبلاگ نبود من هم دیگه الان یه طراح سایت نبودم ...

لینکی که انتهای پستم قرار دادم ، یکی از قالب هایی هست که دو سال پیش برای بیان طراحی کردم ولی خب این قالب ، هیچ وقت منتشر نشد چون هدف های کوچیک خیلی زود جاشونو به هدف های بزرگ دادن.

البته باید تشکر کنم از آقای Mr. Beautiful Mind که توی این مسیر خیلی جاها منو هل دادن ، بهم انگیزه دادن و کمک کردن  :)))

توی این قالب خیلی سعی کردم خلاقیت به خرج بدم و این قالب شبیه هیچ کدوم از قالب های بیان نیست :))

اگر دوست داشتید از طریق لینک های زیر میتونید فایل های این قالب رو دانلود کنید.

قالب وبلاگ بیان


دانلود فایل HTML                              دانلود فایل CSS

پارتی بازی !!!

متاسفانه در کشورما شایستگی سالاری در ادارات و سازمان های دولتی جاشو داده به پارتی سالاری ، و من همیشه برام این سوال وجود داشت که آیا حقوق این گونه افراد بی صلاحیت ، که تنها با سوزوندن کوپنِ دوست ، فامیل و یا آشنا میرن سرکار حلاله یا نه !!!!!!؟

قطعا اگر منطقی به این قضیه نگاه کنی این پولی که به دست میارن حلال نیست ، چون با پارتی بازی جای افراد شایسته رو همچون کرکس اشغال کردن D:

و این یعنی خود بی عدالتی !!!

حالا اگر من رو به عنوان مرجع تقلید قبول ندارید اینم حکم شرعی یکی از مراجع تقلید D:

"ایشان در پاسخ به این سوال که ارگانهاى دولتى افرادى را از طریق امتحان و مصاحبه و مانند آن، و تعدادى را نیز از طریق رابطه و پارتى بازى، گزینش و به کار مى گیرند. به نحوى که اگر این رابطه نبود، افراد دیگرى را از طریق امتحان و مصاحبه، جذب مى کردند.حقوق و مزایاى افرادى که از طریق پارتى بازى، جذب کار شده اند چه حکمى دارد؟ 
پاسخ داده اند:

اصل این کار جایز نیست، و حقوقى که مى گیرند اشکال دارد."

یادگاری طوری

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

ته تغاری بودن !!!

قطعا از ته تغاری بودن هم شانس نیاوردم چون برعکس عقیده ی یک عده از صاحب نظران ، که اعتقاد دارند ته تغاری که باشید همه توجه خانواده به سمت شماست و خانواده از شما حرف شنوی دارن ، در خانه ما نه تنها هیچ کس از من حرف شنوی نداره بلکه فقط نظرمو می پرسن و خیلی شیک کار خودشونو انجام میدن ، مثلا ازت می پرسن خونه خاله میای و بعد من میگم نه :/ بعدش میگن ما می خوایم بریم پاشو آماده شو بریم ://


سر مسافرت آخری که میخواستن برن چنان کلی بازی درآوردم که منصرف شدن و نرفتن، ولی آخه من باید کارم به کولی بازی برسه !!!!

میگن خدا واقعا یه چیزی میدونسته که به بعضی آدما یچیزایی رو نداده قطعا خدا با دونستن رفت و آمدهای بیش حد مامان و بابام با فامیلمون ، تعداد بچه های مامان بزرگامو به حداقل ممکن رسونده وگرنه با این شدت رفت آمد ، قطعا در حال حاضر تلفات می دادیم :)))

عشق واقعی

عشق واقعی یعنی عشق برای بخشیدن، نه عشق برای بدست آوردن  ... این کلیپ رو چندین بار نگاه کردم قطعا بهترین تعریف از عشق همین می تونه باشه ... عشق واقعی این نیست که از سر نیاز بری سمت یه نفر ، عشق واقعی یعنی خودتو ببخشی به یک نفر :)