ناگفته های یک دلقک

دلنوشته های یک دلقکِ خانگی

لطفا با لبخند کش دااااااار وارد شوید ...

۹ مطلب با موضوع «دانشجویی نوشت» ثبت شده است

یادی از دوران دانشجویی :)

این روزا که درگیر انجام دادن پروژه های دانشجویی هستم بیشتر از هر وقتی یاد دوران دانشجویی خودم میوفتم ، یاد پروژه هایی که آخر ترم با هزار بدبختی انجام می دادیم و یاد پولایی که صرف خرید پروژه های آخر ترم میکردیم D: 
بیشترین پولی که صرف خرید پروژه کردم ترم سوم بود برای درس ساختمان داده :// ... یادمه 50 تومن بیشتر توی حسابم نمونده و اون برنامه نویسی که بهش گفتم پروژه رو برام بنویسه گفت کمتر از صد تومن برام پروژه رو انجام نمیده خلاصه هر چی چک و چونه زدم هم فایده ای نداشت میگفت پروژه سنگینه کمتر از این قیمت نمیشه :// ... دیگه کاریش نمیشد کرد خودم دست به کار شدم تا پروژه رو بنویسم  ... یادمه سه روزه تونستم پروژه رو کامل بنویسم یعنی خودمم باور نمیشد D: 
دیگه از اون به بعد به توانایی های خودم ایمان آوردم :دی ... فکر کنم بی پولی باعث شد استعدادای من شکوفا بشه D:


+ یکی از اتفاقان جالب امروز این بود که رفتیم با بچه ها پروژه ثبت نام استخدامی رو که نوشته بودیم بزاریم روی سرور ... به محض اینکه که پروژه رو گذاشتم شروع کردیم به تکمیل فرم ها تا برنامه رو تست کنیم همین که اومدیم دیتابیسو چک کنیم دیدیم یه نفر زودتر از ما ثبت نام کرده D:
بنده خدا نگذاشته بود ما تست بگیرم برنامه رو :// فورا اومده بود ثبت نام کرده بود !!!!
امان از بیکاری !!! ... ملت نشستن پای سایت شبانه روز D:

از تابستون پارسال تا تابستون امسال

هیچ وقت یادم نمیره یک ماه و نیم از بهترین روزای تابستونِ پارسالُ توی اون اداره ی فکستنی گذروندم البته به لطف استاد بختیاری :/

اونم منی که میخواستم این 260 ساعت کاراموزی رو به هر طریقی شده بپیچونم D:

اما نشد که نشد ... این استاد بیکار ما اومده بود به تک تک ادارات سر زده بود که مچ کسایی که کاراموزی نیومدنُ بگیره بعدشم ایمیل زده بود که دفعه بعد اگه بیام ببینم نیستین براتون صفر رد می کنم آخه انصافا استاد اینقدر بیکار دیده بودین ؟؟؟ :/

خدا شاهده عین 260 ساعتُ گذروندم حتی یک ثانیه ام اینور و اونور نشد این شد که حسابی از این استاد کینه به دل گرفتم به خاطر اون 260 ساعت کار بیجیره و مواجب به خاطر اون صبح زود بیدار شدن و ...

حالا متاسفانه بنا به دلایلی مجبور شدم که دوباره با بختیاری پروژه تخصصیمو بردارم اما ایشون در واقع در زمینه ی طراحی وب تخصص آن چنانی ندارن و وقتی ما در رابطه با پروژه به مشکلی برمی خوریم ما رو پاس میدن به مدیر وبِ دانشگاه ...

خب آخه وقتی بلد نیست چرا باید پروژه ی طراحی وب تعریف کنه ؟؟؟؟

آخرین جلسه ای که برای تعریف پروژه برای من و دوستم گذاشته بودو خوب یادمه به من گفت خانوم ... شما دیتابیس پروژه رو به صورت شماتیک برام بکش بیار بعد من گفتم استاد جداولُ با اسکیوال رسم کنم ؟؟؟ گفت نه به صورت شماتیک :|

بعد آخر جلسه دوباره تاکید کرد که با اون ابزاری که بهتون یاد دادن دیتابیس پروژه برام رسم کنید بیارید... خب جداول دیتابیسُ با اسکیوال می کشن !!! حتی اینم نمی دونست :|

یعنی من برم سرمو بکوبم به دیوار از دست این استاد D:

خدا آخر عاقبت منو با این پروژه و این استادِ شوت به خیر کنه ... قراره کتابخونه ی دانشگاه از پروژه من و دوستم استفاده کنه برای همین کمی نگرانم چون باید کارمون بدون نقص و حساب شده باشه ...


+ پرانتزنوشت :

این عکسُ تابستون سال پیش که می رفتم کارآموزی درست کردم دقیقا حس و حال اون موقع منه :)))


آرزو هستم یه کد زده

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

و باز هم پروژه های نفس گیر

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

مصیبت نامه ی دانشجویی

همیشه پیشرفت تکنولوژی به نفع بشر (اشاره به خودم دی:) نیست درست است که با این پیشرفت انجام یکسری از کارها برای بعضی از اقشار جامعه راحت تر شده اما به همین موازات باری سنگین تر از قبل بر روی دوشِ قشرِ دیگری از جامعه قرار گرفته است که منصفانه نیست ....

هرچه به امتحانات پایان ترم نزدیک تر میشیم بیشتر از گذشته این حقیقتِ تلخِ تکنولوژی را با گوشت و پوستم درک میکنم حالا شاید بپرسید پیشرفت تکنولوژی با حال و هوای این روزهای نزدیکِ به امتحانات پایان ترم چه نقطه ی مشترکی می تواند داشته باشد !!!!
من از همین امروز تب کردم،  تب کردم برای انجام برنامه ای که فردا انتظارم را میکشد فردایی که دوباره صدای نخراشیده ی استاد "شین ر" درون گوشم زمزمه می شود و من مجبور به نوشتنم، می نویسم و می نویسم و هرزگاهی درحین نوشتن با الفاظی نه چندان مطلوب استاد روده درازِ درسِ سیستم عامل را مورد لطف قرار می دهم... اصلا چه شد که این فرداها فرا رسید؟؟؟
مگر همان دیروزها بد بود؟؟؟
از دیروزها  تا امروزها چه بر سرِ این قشرِ دانشجو آمد!!!! 
آن قدیم ها یا عبارتی دیروزها استاد درسش را میداد و نکاتِ درس را روی تخته یادداشت میکرد آنگاه دانشجو اقدام به نُت برداری می کرد اما حالا یا عبارتی امروزها استاد بیست درصد و چه بسا کمتر از 20 درصد از مطالبی را که میخواهد تدریس کند در قالبِ اسلایدهای انگلیسی آماده کرده و به 80 درصد دیگر از مطالب در خلال تدریس آن چند صفحه اسلاید اشاره می کند و دانشجو ناگزیر است که اقدام به ضبط صدای استاد در حین تدریس کند آن وقت جلسه به جلسه هی ویس روی ویس انباشته میشود و زمانی که در آستانه ی امتحانات پایان سال قرار میگیری کارت زار است چرا که از جزوه خبری نیست و تو باید دانه به دانه ی صداها را گوش دهی و یادداشت برداری...

 

+ پرانتزنوشت :

1- حسِ فردی رو دارم که باید کم کم بازنشسته بشه :/

2- احساس آزادی می کنم بالاخره از سندباکس گوگل نجات پیدا کردم همین الان با سرچ واژه ی "دلقک" این وبلاگو در صفحه ی دوم گوگل یافتم :دی


گذر عمر را باور کن ...


با معنی ترین نقاشی سال،با بر عکس کردن عکس گذرِ عمر را باور کن ...



+ پرانتزنوشت:

پیشنهاد می کنم این آهنگو گوش بدید :)




نام آهنگ : "وصفِ حالِ دانشجویی" الهام گرفته از آهنگ احسان خواجه امیری :D

"وقتی که ترمِ آخر اون مدرکو بگیری   ....  چیزی بلد نباشی باید بری بمیری " این ترجیع بندشو مدام با خودم زمزمه می کنم :دی

هماهنگی بی هماهنگی ...

یکی از مهم ترین معضلاتمان در دوران مدرسه هماهنگی در جهت پیچاندن یک هفته ی آخر مانده به عید بود حالا این معضل متاسفانه به شکلی دیگر در دوران دانشجویی هم گریبانگیرمان شده است
دیشب زمزمه هایی راجبه اینکه فردا کلاس سیستم عامل را تعطیل کنیم به گوشم رسید و حدودا یک ساعت بعد از طریق تلگرام به یک گروه دعوت شدم که در راستای پیچاندن کلاس های روز چهاردهم و هماهنگی با دوستانِ هم کلاسی ساخته شده بود
آخه سر پیری و معرکه گیری!!!!

الان که در آستانه ی فارغ التحصیلی به سر می بریم دیگر ساختن چنین گروهایی چه فایده ای می تواند داشته باشد !!!
خلاصه در گروه پیرامون این موضوع صحبت هایی زده شد ویک عده سعی می کردند که مخالفان را متقاعد کنند ...

بین دو راهی مانده بودم که بروم یا نه !!!  بخوانم یا نه!!!! 
رفتن سر کلاس بی شک آه و نفرین دوستانی که غیبت کرده بودند را به دنبال داشت و اگر هم نمی رفتم یک فرصت خوب برای ارائه دادن درس را از دست میدادم بعلاوه احتمال داشت به دلیل حضور یک عده آدم ترسو سرِ کلاس یک عدد غیبت نوش جان کنم...
در نهایت دل را به دریا زدم و تصمیم بر آن شد که فردا نروم و با دوستان هماهنگ باشم ....
و داخل گروه هم علناً اعلام کردم ...
همه هماهنگ بودیم و کلاس روز چاردهم تعطیل رسمی اعلام شد تا این که صبح داخل همون گروه خبرش رسید که شش عدد موجود فضایی در کلاس دیده شده و کلاس را هم تشکیل داده اند و آه و نفرین غیبت خوردگان را به جان خریده اند ...
همگی یک عدد غیبت نوش کرده ایم...
این هم از هماهنگی دانشجویان ترم هفتی :|

واقعا جای تاسف دارد ...


دیو دوسر

دیشب تا صبح در خواب درس سیستم عامل را مرور میکردم این ها همه از عوارض درس داشتن با استاد شین.ر است و همچنین ترس از ضایع شدن جلوی هم کلاسی های محترم و محترمه.... اما آنچه در خواب خوانده بودم هیچ شباهتی به جزوه ی پروپیمانِ سیستم عامل نداشت و من در خواب هم گل لگد میکردم انگاری ....
صبح با چشمانی یکی بسته یکی باز جزوه را برداشته و شروع به خواندن کردم که اگر استاد سوالی از درس پرسید از متلک هایش در امان باشم یک ساعت بعد آماده و راهی دانشگاه شدم نیم ساعتی هم طبق معمول معطل جناب استاد شدیم و دوستان هم حسابی کله پاچه ی استاد را بار گذاشته بودند و بحثشان حول و حوش استاد می چرخید صحبت هایی از این قبیل:

 - موقع ارائه به لباس هم گیر می دهد باید مشکی بپوشی!!! :/
 - کلا با چادری ها لج است و به هر نحوی میخواهد آن ها را ضایع کند!!!!
 - جلسه ی پیش یکی از دختر های کلاس را با خاک یکسان کرد!!!!

هرچه بیشتر آوازه ی این استاد به گوشم میرسد بیشتر شخصیتش برایم ترسناک می شود و در حال حاضر این استاد برام تبدیل شده به یک دیو دوسر
حتی از یکی از دوستان شنیده بودم که در ترم های پیش به یکی از دختران کلاس که دستی به صورتش نبرده بوده گفته بالاخره یک مرد هم در کلاس پیدا شد....
و با این کار شخصیت آن دختر را کاملا نابود کرده...
حتی کارمندانش هم حسابی از او حساب می برند از دوستم شنیدم که به یکی از کارمندهای خانوم گیر داده که چرا کفش هایت را واکس نزدی؟  :|
کلا این بشر عادت دارد که به عالم و آدم تیکه ای بیاندازد.....
حتی به دولت و سران کشور هم رحم نمی کند...
مثلا جلسه ی پیش یکی از پسرهای کلاس درس را ارائه داد و تخته را پاک نکرد و سرجایش نشست استاد آن پسر را مورد خطاب قرار داد و گفت که از جلسه ی بعد به هر کسی که روی تخته چیزی بنویسد و بعد آن را پاک نکند یک منفی تعلق خواهد گرفت چرا که بعد از ریاست جمهوری بردار محترممان احمدی نژاد ما باید یاد بگیریم که وقتی گندی میزنیم خودمان آن را پاک نماییم و چندبار هم جنتی را مسخره کرد...
کلا علاوه بر این که آدمی مضخرف و متلک پران است سر نترسی هم دارد چرا که بی محبا سرکلاس حرف های سیاسی بودار می زند و اصلا مثل یک عده از اساتید محافظه کار نیست ...
خلاصه بعد نیم ساعت استاد تشریف نیاورده و به یکی از کارمندان دانشگاه امر کرده بود که به ما اطلاع دهد که امروز به علت مشغله ی زیاد نمی تواند کلاس بیاید و ما دست از پا دراز تر راهی خانه شدیم ....
فقط خدا آخر عاقبت ما را با این استاد ختم به خیر کند
ان شاء الله
البته تجربه نشان داده که من کلا درس هایی را که با این مدل استاد ها دارم با نمره 20 پاس می کنم :/
تنها به خاطر ترسِ از استاد....

جزوه نوشتن دردسر ساز می شود ....

الان ساعت یازده و پنجاه و پنج دقیقه شبه و من از صبح تا همین الان در حال جزوه نوشتن بودم اما هنوزم جزوم کامل نشده

آخه اینم شد زندگی :/

الان خیلی خسته ام این پستو فردا تکمیل خواهم کرد البته اگر عمری باقی بماند :)