ناگفته های یک دلقک

دلنوشته های یک دلقکِ خانگی

لطفا با لبخند کش دااااااار وارد شوید ...

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهرزاد» ثبت شده است

1. یعنی من عاشقِ...

یعنی من عاشق آن دسته از مهمان هایی هستم که تا هر تکانی که در جهتِ خدمت رسانی به آنان به خودت میدهی این تکانِ تو را بدون تشکر باقی نمی گذارند... برایشان روی میز بشقاب قرار میدهی تشکر می کنند ، قندان روی میزشان میگذاری تشکر می کنند ... پس از تناول نمودن مخلفاتِ درون بشقاب اقدام به جم کردن ظروف میکنی باز هم تشکر میکنی من واقعا این همه تشکر را درک نمی کنم باور کنید یک عدد تشکر در زمان تعارف کردن آذوقه کفایت می کند این همه تشکر های الکی چرا!!!!؟؟؟؟؟
دیشب یک نمونه از این مهمان ها داشتیم آنقدر تشکر کرد که من رسما شرمنده شدم :-/

 

+ پرانتزنوشت :

1- چند روزی بود که بوی نامطبوع جوراب هایم هر بازدیده کننده ای علل الخصوص خودم را آزره خاطر میکرد خواستم اعلام کنم امروز بالاخره شسته شدند :/
بله من جزءِ آن دسته از دخترهایی هستیم که یقیناً دنیا به خودش ندیده ... مادرم همیشه می گوید ترشی ات هم چیز خوبی از آب در نمی آید:D

2- در این روزای گرم و طاقت فرسای بهاری پهن کردن لباس ها روی بندِ رخت برایم بسیار مشقت بار شده و به صدا در آمدن آلارم ماشین لباسشویی برایم حکم نواخته شدن صورِ اسرافیل را دارد ...

3- فصل اول سریال شهرزاد هم تموم شد :)
نمی دونم چرا دقیقاً همون روزی که من فرداش امتحان دارم برادرم سریالِ شهرزادو میاره ببینیم....قسمت آخرِ فصل یکو چهارشنبه دیدم و پنجشنبه امتحان سیستم عامل داشتم :/
به نظرم قسمت آخر خیلی خوب بود یکسری اتفاقات غیر منتظره افتاد که دور از تصورم بود و منو ترغیب کرد که فصلِ دوم شهرزاد رو هم دنبال کنم...


4- از این به بعد می خوام یکسری پست هامو با عنوان "یعنی من عاشقِ .... " منتشر کنم که بیشتر در مورد دغدغه های این روزای بنده هست


عاشقِ بزدل عشق رو هم ضایع می کنه ...



اگه عاشقی اگه قراره عاشق بشی یا حتی اگه هنوز عاشق نشدی باید یاد بگیری که مرد و مردونه پای عشقت بایستی ...

باید یاد بگیری که بزدل نباشی که تا تقی به توقی خورد یادت نره که عاشقی ...

باید یاد بگیری که واژه ی عشق حرمت داره ...

باید یاد بگیری که با هارت و پورت بزرگ آقاهای زندگیت جا خالی ندی...

چون به قول شهرزاد  "عاشق بزدل عشق رو هم ضایع می کنه"

قسمت 23 سریال شهرزاد خیلی تلخ بود ...

دلم میخواست قباد دست شهرزادو بگیره و فرار کنه مثل کاری که فرهاد یه زمانی انجام داد ... 

این تسلیم شدنو دوس نداشتم این ضعفو دوس نداشتم ....


+ پرانتزنوشت :
پیش به سوی یه هدف خوب :)))
احتمالا از این به بعد فعالیتم اینجا کمتر بشه باید بیشتر وقت بزارم برای یادگیری