ناگفته های یک دلقک

دلنوشته های یک دلقکِ خانگی

لطفا با لبخند کش دااااااار وارد شوید ...

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «یعنی من عاشق» ثبت شده است

4. یعنی من عاشقِ...

یعنی من عاشقِ فلسفه‌ ی حذف کردن دروسِ دانشگاهیم هستم ...
یه روز از همه جا بی خبرسایت گلستانو چک کنی و می بینی یکی از درسات که پیش نیاز ۶ واحد ترم بعدم هست حذف شده بعدش کاشف به عمل میاد که مدیر گروه نامحترم اشتباها درستو حذف کرده و با یه عذرخواهی میخواد قضیه رو ماست مالی کنه....
یه روز یه درسی رو می خوای برداری ظرفیتش تکمیله و میری توی لیست انتظار که n نفر قبل از خودت توی این لیست حضور دارن و مدیر گروه آب پاکی رو میریزه روی دستت که درسِ رزو شده ثبت نهایی نمیشه.... بعد اونوقت سه هفته از شروع کلاسا که میگذره برنامتو چک میکنی و می بینی دقیقا همون درس برات ثبت شده بعد پیشِ حساب کتاب میکنی می بینی n جلسه غیبت خوردی و باید اجبارا درسو حذف کنی...
یه بارم که مثل بچه ی آدم میخوای یه درسو حذف کنی استاد اون درس یهو هوس مسافرت رفتن به سرش میزنه اونم نه یه سفرِ یکی دو روزه یه سفر ِیه هفته ای ، یعنی دقیقا روز امتحان پایان ترم بر می گرده و هیچ راهی وجود نداره که برگه ی حذف درسو قبل از امتحان برات امضا کنه...


+ پرانتزنوشت:
همه این موارد واسه من پیش اومده مورد آخری همین امروز اتفاق افتاد با این وضع پیش اومده نمی تونم درسِ آزمایشگاه شبکه رو حذف کنم...
تجربه نشون داده 90 درصد دانشجوهایی که درسی رو حذف می کنن بعد از حذف درس به شدت پشیمون میشن یعنی مثلا نمره ی میان ترمشون کم شده درسو حذف می کنن چون پیش خودشون که سبک سنگین می کنن می بینن که این درسو نمی تونن پاس کنن ولی بعدا مشاهده می کنن که تموم افرادی که نمره ی میان ترمشون کمتر از خودشون شده پاس شدن :|

1. یعنی من عاشقِ...

یعنی من عاشق آن دسته از مهمان هایی هستم که تا هر تکانی که در جهتِ خدمت رسانی به آنان به خودت میدهی این تکانِ تو را بدون تشکر باقی نمی گذارند... برایشان روی میز بشقاب قرار میدهی تشکر می کنند ، قندان روی میزشان میگذاری تشکر می کنند ... پس از تناول نمودن مخلفاتِ درون بشقاب اقدام به جم کردن ظروف میکنی باز هم تشکر میکنی من واقعا این همه تشکر را درک نمی کنم باور کنید یک عدد تشکر در زمان تعارف کردن آذوقه کفایت می کند این همه تشکر های الکی چرا!!!!؟؟؟؟؟
دیشب یک نمونه از این مهمان ها داشتیم آنقدر تشکر کرد که من رسما شرمنده شدم :-/

 

+ پرانتزنوشت :

1- چند روزی بود که بوی نامطبوع جوراب هایم هر بازدیده کننده ای علل الخصوص خودم را آزره خاطر میکرد خواستم اعلام کنم امروز بالاخره شسته شدند :/
بله من جزءِ آن دسته از دخترهایی هستیم که یقیناً دنیا به خودش ندیده ... مادرم همیشه می گوید ترشی ات هم چیز خوبی از آب در نمی آید:D

2- در این روزای گرم و طاقت فرسای بهاری پهن کردن لباس ها روی بندِ رخت برایم بسیار مشقت بار شده و به صدا در آمدن آلارم ماشین لباسشویی برایم حکم نواخته شدن صورِ اسرافیل را دارد ...

3- فصل اول سریال شهرزاد هم تموم شد :)
نمی دونم چرا دقیقاً همون روزی که من فرداش امتحان دارم برادرم سریالِ شهرزادو میاره ببینیم....قسمت آخرِ فصل یکو چهارشنبه دیدم و پنجشنبه امتحان سیستم عامل داشتم :/
به نظرم قسمت آخر خیلی خوب بود یکسری اتفاقات غیر منتظره افتاد که دور از تصورم بود و منو ترغیب کرد که فصلِ دوم شهرزاد رو هم دنبال کنم...


4- از این به بعد می خوام یکسری پست هامو با عنوان "یعنی من عاشقِ .... " منتشر کنم که بیشتر در مورد دغدغه های این روزای بنده هست