وقتی یهویی هوس می کنم از دانشگامون عکس بگیرم...
+ مسیر ساختمون کلاسا تا درب دانشکاه ...
+ ساختمون کلاسامون
+ مرکز کامپیوتر دانشگاه
+ تونلِ عشقِ دانشگامون به روایت دوستان ... من خودم این مکانو از نزدیک ندیدم :|
ترم اول که بودم دانشگامون خیلی بزرگ به نظر میومد یعنی واسم حکم یه شهرو
داشت همیشه استرس اینو داشتم که نکنه یه روزی توی دانشگاه گم بشم :دی
اما الان وجب به وجبش برام آشناست...
حس پیر شدن به دست میده وقتی اکثر چهره هایی که توی محیط دانشگاه می بینم برام
ناآشناست والا اصلا بهشون نمیاد ترمولک باشن قد و هیکلشون چهار برابر ما ترم
بالایی هاست :دی
دسته بندی :
از همه چیز نوشت
بابا ترم بالایی
دست ما رو هم بگیر :)))
چ داشنگاه خوشگلی
تو عکس اخری جون میده واس هوا دو نفری ها :))
والا ما که کارشناسی بودیم هرچی ورودی میومد همه به بچه میخوردن نمیدونم دانشگاه شما چرا بر عکسه.
کاشکی فونت متن عوض بشه یا حداقل کمی بزرگتر...
وای اون تونل عشق چه خوبه ^_^
حس پیری واقعا بده ها..من ترم آخر بودم همش فکر میکردم مامان بزرگ شدم :)))
یادش به خیر...
این عکس ها باعث شد ...
دلم برای دوران دانشگاه تنگ بشه...:(
حس منو داشتید وقتی وارد دانشگاه فردوسی شدم...
+ دوران دانشجویی خیلی خوبه. سختیهای لذت بخشی داره.
+عکساتون هم عالی شده خانم :)
هرگز توی ذهنم هم نمیتونستم زاهدانو انقدررر سرسبز و زیبا تصور کنم.فقط دانشگاه شما این مدلیه یا شهرش هم همینقدر خوشگله؟!
دیدگاه ها [ ۱۶ ]