می
دانم که می دانی همه چیز را، باز هم به بیراهه رفتم مسیری را در پیش گرفته
بودم که قطعا انتهایش به بمبست ختم میشد همه ی این ها را می دانستم ولی باز هم من
راهِ خودم را می رفتم ...اما
دیشب همه چیز تموم شد یک آن به خودم آمدم و تمام آن حس های مزاحمِ درونم را کشتم
الان احساس بهتری دارم حس می کنم سبک شده ام مثل پرِ کاه....
خدایا دنبال توجیه گناهم نیستم نمی خواهم با توجیه ، بارِ گناهم را از آن چه هست سنگین تر کنم ، اشتباه از خودم بود اینار هم ببخش این بنده ی سراپا تقصیرت را ...
دسته بندی :
ادبی نوشت
دیدگاه ها [ ۰ ]هیچ دیدگاهی هنوز ثبت نشده است