خیلی
وقت میشد که بازار نرفته بودم از آخرین باری که بازار رفتم چند ماهی میگذره
دیروز عصر بعد از اینکه بارون کاملا بند اومد و هوا نیمه آفتابی شد برای خرید کیف و
لباس عید راهی بازار شدم تا خرید هام واسه روزای آخر سال نمونه که به حتم اون موقع
بازار غلغله است و نمیشه داخل بازار قدم از قدم برداشت البته امسال به گفته ی
فروشنده ها وضع مالی مردم چندان روبه راه نیست و بازارها خلوت تر از سال های قبل
شده ولی ترجیح دادم خرید هامو هرچه زودتر انجام بدم و نذارم مثل بقیه کارام بمونه
واسه دقیقه ی نود...
خلاصه بعد از کلی گشتن توی بازار یک عدد کیف برای دانشگاه و یک شلوار لی خریداری کردم و مانتو و شال هم تابستون از مشهد خریده بودم، با این حساب تقریبا خریدای عیدم تمومه :)
شبش که اومدم خونه خودمو وزن کردم و دیدم به طرز شگفت آوری 2.5کیلو وزن اضافه کردم باورش سخت بود بعد چهارسال که وزنم یک گرم جابه جا نمیشد حالا کاملا به صورت نا محسوس 2.5 کیلو اضافه کرده بودم فکر کنم اون همه شیرینی خوردن آخر کار خودشو کرد ولی تا رسیدن به وزن ایده آل و بردن شرط از مامان باید یک و نیم کیلو دیگه وزنم بره بالا و من امیدوارم تا قبل عید به وزن مناسب برسم و مهم تر از اون شرطو ببرم :)
دیدگاه ها [ ۰ ]هیچ دیدگاهی هنوز ثبت نشده است