چند
روز پیش به صورت خیلی اتفاقی مامانم
جلوی در مدرسه ی دوران بستانم پارک کرد منم این عکسو گرفتم برای یادگاری، چقدر دلم
میخواست برم داخل مدرسه ، دلم تنگ شده برای اون گلای کف حیاط که موقع صف بستن هر
کدوم روی یکی از اونا می ایستادیم یعنی هنوزم اون گلا هست؟؟؟
یعنی هنوزم اون حیاط
خلوت پشتِ حیاط مدرسه روح داره ؟؟؟
دلم تنگ شده برای اون تک درخت نخل وسط حیاط که
زنگ ورزش زیرش خالی بازی میکردیم ، می نشستیم زیر اون درخت و کیک هامونو با
اسمارتیز و کاکائو پمادی شوکوپارس تزئین می کردیم فقط میتونم بگم یادش بخیر
...
یه
نگاه انداختم به نرده های رنگ و رو رفته ی مدرسه ، 15 سال پیش یه شب زمستونی من و
دوستم کنار این نرده ها پشت در بسته ی مدرسه گریه می کردیم اونوقت توی اون وضعیت
من یه کاری انجام دادم که تاریخ ساز شد واقعا خدا بهمون رحم کرد وگرنه معلوم نبود الان
...
+ پرانتزنوشت :
1- این پست من شبیه اون فیلم های پایان باز شد :دی
باید ماجرای اون شبو توی یه پست جداگانه تعریف کنم چون خیلی مفصله :)
2- ادامه ی مطلب دیکته ی خدافظی کلاس اول به خط خودم ...
ادم ناخود اگاه حسرت گذشته رو میخوره..!
منتظر ماجرا هستم..!:) پایان باز رو دوست دارم...!:)
راستی چه دیکته ای قشنگی..!
قلبم می شکند:(
سلام دوست عزیزاگه تمایل به تبادل لینک دارید مارو با نام حسینی ها وبا آدرس kenary.blog.irلینک کنید و به ما خبر دهید تا شمارا لینک کنیم اگرمایل بودید مارا دنبال کنید وبگویید تا دنبالتان کنم باتشکر نماز روزتون مورد قبول ذرگاه حق
من زیاد به مدرسه های قدیمیم سر میزنم
البته کارم میفته هاااااااا
معلممونم خداحافظی نکرد
سال بعدشم خودش بود
و سال بعدش
سال بعدم من از اوت مدرسه رفتم D:
دلم پر کشید مدرسه ابتدایمون
اصن یجوری شدم
یادش بخیر
عاغا من دلم 7 سال پیشو میخواد
دلم کلاس اولمو میخواد
روزی که انقدر گریه کردم برگردوندنم خونه 😛😛😛😛
در مورد دیکته
خیلی گوگولیه
دختر گلم
عرصه علم وادب 😊😊😊😊
منتظر داستان پایان بازتون هستم :)
دیدگاه ها [ ۱۲ ]