ناگفته های یک دلقک

وقتی لوازم هنری و کتاب های ارشد به دستت میرسن :)


+ راستی تصمیم گرفتم به خاطر خانواده ارشد بخونم هر چند که خودم هیچ تمایلی ندارم به ادامه تحصیل ... میخوام از این بعد روزی چند ساعت هم که شده درس بخونم تا ببینم می تونم روزانه یه دانشگاه خوب قبول بشم یا نه ؟ :/ .... فعلا دوتا کتاب سفارش دادم و چندتا کتاب تخصصی هم لازم دارم که باید در اسرع وقت تهیه بشه :))

رشته ای که میخوامو فقط این دانشگاه ها دارن ://

دانشگاه‌های زیر دارای گرایش تجارت الکترونیک هستند:

• دانشگاه امیر کبیر
• دانشگاه علم و صنعت
• دانشگاه خواجه نصیر
• دانشگاه اصفهان
• دانشگاه قم

البته به جز دانشگاه های شبانه و پیام نور ... ولی کلا سخته قبولی D: ولی تلاشمو میکنم .

خدایا مرسی که همیشه بهترین راه ها رو در مقابلم قرار میدی :)

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

+ پیشاپیش بابت صدای بدم پوزش می خوام :)

یه تمرین کوچیک برای ضبط دوره آموزشی ، باشد که ترسم بریزه و مسلط تر شوم :)))

تصمیم جدی گرفتم که هر چقدم که درگیر کار و مسائل دیگه باشم بازم در کنارش برای خودم وقت بزارم اصلا هیچی مهم تر از خود ادم نیست :) ... اینکه توی وبلاگستان چند وقتی هست که فعال شدم هم دلیلش همینه ... و هم چنین در راستای دیدن نقاشی هام و برگشتن ذوق هنریم ؛  یه کلاس هنری مجازی هم ثبت نام کردم چون نمیخوام این ذوق و علاقم به هنر باز تحلیل بره :))) ... حالا امیدوارم به گفته مامانم مثل کلاسای دیگه نصف نیمه رها نشه D:
نوشتن خیلی خوبه ... هر وقت نوشته های سال قبلمو میخونم با خوندنشون خندم میگیره با خودم میگم چه دغدغه هایی داشتم برای چه چیزای بی ارزشی ناراحت می شدم و چه چیزای کوچیکی خوش حالم میکرده این یعنی دارم بزرگ میشم و اهدافم هم بزرگ تر :)

وقتی میخوای مهندسی کنی و پیکسل سوخته مانیتور لپتاپتو درست کنی نتیجه اش این میشه ، اون نقطه کوچیک تبدیل میشه به دوتا دایره سیاه مشکی اندازه‌ی سیب زمینی خخخخ .... ولی خب به جاش علت خرابی تلویزیونمونو به درستی تشخیص دادم D: ... مطمئنا یکی از اقدامات مهم و حیاتی پس از دریافت حقوق ، تعویض ال سی دی لپ تاپمه چون به شدت این دو تا دایره سیاه روی اعصابو روانمه :/

رو عقاید امروزتون زیاد پافشاری نکنید؛
شما همونی هستین که عقاید چند سال پیشتونو قبول ندارید و چند سال دیگه هم اوضاع همینه!!!

سعی کردم تمام نقاشی هایی که برای دوستم کشیدم و همه ی نامه هایی که 14 سال پیش براش نوشتمو اسکن کنم تا به عنوان یادگاری همیشه داشته باشمشون ... ولی از اون جایی که بنده در زمینه ی پاک کردن عکس ها و فایل های بسیار مهم و حیاتی در جهت عوض کردن ویندوز ، سابقه خوبی ندارم تصمیم گرفتم همشونو اینجا نگه داری کنم :)

اصلا کجا از اینجا بهتر دی:

ما بقی در ادامه مطلب ....

یه نقاشی بسیار نوستالژیک مربوط به 14 سال پیش .... تازه امروز به دستم رسید :)

وقتی امروز بابامو با اون لباس صورتی دیدم یاد اون روزی افتادم که مامانم نبود و من شلوار قرمزمو با لباس های سفید انداختم توی ماشین لباس شویی D:

به این خونه داری باید افتخار کرد خخخخ