ناگفته های یک دلقک

دلنوشته های یک دلقکِ خانگی

لطفا با لبخند کش دااااااار وارد شوید ...

بازم همچی افتاد گردن خودم ....

بالاخره سه تا امتحان سخت و طاقت فرسا رو پشت سر گذاشتم هرچند اونقدر امتحانامو افتضاح دادم که فقط دعا می کنم پاس بشم ولی حس سبکی می کنم :) ... سه روزه نتونستم درست و حسابی بخوابم و مجبور بودم درسای مسخره ای رو بخونم که تموم مطالبش برام تازگی داشت چراکه این ترم اصلا سرِکلاسا حضور معنوی نداشتم و تنها در هپروت به سر می بردم :/
ناگفته نماند که سه روز دیگه تحویل پروژه هوش مصنوعی دارم اونم نه یه پروژه دوتا ... تازه امروز میخوام شروع کنم پروژمو انجام بدم اونم فقط از ترس پاس نشدن ... این ترم قصد داشتم پروژمو خودم انجام ندم و با دوستام پول بزاریم بدیم یه نفر برامون بنویسه چرا که واقعا پروژه های وقت گیریه..
بعد از کلی پرس و جو کردن یه نفرو برای نوشتن پروژه هامون پیدا کردیم و تقریبا خیالمون راحت شد که پروژه هامون قطعا اوکیه ...اما چشتون روز بد نبینه دیشب به محض اجرا کردن پروژه هنگ کردم و درس هوشو افتاده فرض کردم :/ ... پروژه اصلا مطابق با اون چیزی نبود که من میخواستم این پروژه ی ما یه بازیه که باید با یکی از الگوریتم های هوش مصنوعی نوشته بشه و طبق یه تابع ارزیابی خلاقانه که خودمون پیشنهاد میدیم کار بکنه و کاربر  اصلا نتونه به سادگی کامپیوترو شکست بده حالا توی پروژه ای که ایشون به من تحویل دادن اثری از آثار این الگوریتم و تابع نبود و با دو الی سه حرکت کامپیوتر شکست می خورد ://
دیگه تصمیم گرفتم خودم دست به کار بشم چون از ایشون آبی برام گرم نمیشه ...

برچسب ها :
خاطرات دلقک

دیدگاه ها [ ۵ ]

وب کائنات
به امید روزی ک در هیچ جای دنیا هیچ امتحانی برگزار نشود :)
رفیق خاموش
سلام

موفق باشی:)
ام اسی خوشبخت
موفق باشید :)
بازی به کنار؛ حیف اون پولی که هدر رفت!
دختریم ...
یعنی اون لحظه ای که آدم به یه چیزی امید داره و خیلیم شاده بعد یهویی امیدش رو با یه سوزن ناقابل خالی میکننا اصن کفرم درمیاد :|

+ دیروز اومدم کامنت بدم اما نت پرید:|
peer
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.