ناگفته های یک دلقک

دلنوشته های یک دلقکِ خانگی

لطفا با لبخند کش دااااااار وارد شوید ...

۲۲۷ مطلب توسط «آرزو» ثبت شده است

عکس هایی از دانشگاه

وقتی یهویی هوس می کنم از دانشگامون عکس بگیرم...


+ مسیر ساختمون کلاسا تا درب دانشکاه ...


+ ساختمون کلاسامون



+ مرکز کامپیوتر دانشگاه


 

+ تونلِ عشقِ دانشگامون به روایت دوستان ... من خودم این مکانو از نزدیک ندیدم :|


ترم اول که بودم دانشگامون خیلی بزرگ به نظر میومد یعنی واسم حکم یه شهرو داشت همیشه استرس اینو داشتم که نکنه یه روزی توی دانشگاه گم بشم :دی
اما الان وجب به وجبش برام آشناست... حس پیر شدن به دست میده وقتی اکثر چهره هایی که توی محیط دانشگاه می بینم برام ناآشناست والا اصلا بهشون نمیاد ترمولک باشن قد و هیکلشون چهار برابر ما ترم بالایی هاست :دی

ذهنِ بی گناه


تنها یک ذهن بی گناه می داند که عشق چیست

این، تنها ذهن بی گناه است که می تواند در دنیایی که پاک نیست، زندگی کند.

🔻 کریشنامورتی🔻


توانایی هایت را باور کن


این باور تو است که تو را به خواسته هایت می رساند؛مگر این که شهامت خواستن آن را نداشته باشی.

🔻جک کانفیلد🔻



+ پرانتزنوشت :

1- قالبِ جدید وبلاگمو خیلی دوست دارم ... اعتراف میکنم امروز همش دلم میخواد وبلاگمو رفرش کردم که قالبمو ببینم :دی

2- دستِ طراحِ این قالب درد نکنه :)

2. یعنی من عاشقِ...

یعنی من عاشقِ این کاراشم ...

مادر گرامی هروقت اقدام به خرید لباس برای اینجانب می کند امکان ندارد که لباسِ خریداری شده یکی دو سایز برایم بزرگ نباشد و مادر عزیز از تر از جان این اقدام ضدحال زننده ی خود را با این جمله توجیه می کند " موردی ندارد چاق میشوی برایت انداره می شود  ":| 

وقتی پارچه ای خریداری کرده تا خاله جان برایم بدوزد در هنگام پروِ لباس باز آتشِ جنگ و جدال های من و مادر گرامی بر سر تنگ و گشاد بودن لباس شعله ور می شود و باز هم توجیه مادر اینست که چاق میشوی....
چند روز پیش یک عدد مانتوی نخی تابستانی برای بنده خریداری کرده بود که به تنم زار چه عرض کنم ناله و شیون میکرد یعنی شدت فاجعه در این حد بود اما اینبار جمله ای که از مادرم شنیدم به گوشم کاملا نا آشنا بود در واقع انتظارِ شنیدن همان جمله ی معروف " چاق میشوی برایت انداره می شود" را داشتم اما جمله ای با این مضمون از زبانِ مادر جاری شد  " تابستان هوا گرم است باید لباس گشاد و راحت بپوشی :] "
و مادر محترم کماکان در این امید واهی به سر میبرد که بنده روزی روزگاری آب که چه عرض کنم رودی در زیر پوستم جاری شود و این چارتیکه استخوان در پشت حصاری از لایه های چربی پنهان شود....


+ پرانتزنوشت:

1- با رفت و آمد های این ربات های کپی کننده ی متن احساس فردی دارم که در جلوی چشانش اموالش را به تاراج می برند و هیچ کاری از دستش ساخته نیست :دی 

2- دیشب یکسری ار خاطراتِ بچگی برام زنده شد یادداشتشون کردم که در آینده با جزییات راجبشون بنویسم.

1. یعنی من عاشقِ...

یعنی من عاشق آن دسته از مهمان هایی هستم که تا هر تکانی که در جهتِ خدمت رسانی به آنان به خودت میدهی این تکانِ تو را بدون تشکر باقی نمی گذارند... برایشان روی میز بشقاب قرار میدهی تشکر می کنند ، قندان روی میزشان میگذاری تشکر می کنند ... پس از تناول نمودن مخلفاتِ درون بشقاب اقدام به جم کردن ظروف میکنی باز هم تشکر میکنی من واقعا این همه تشکر را درک نمی کنم باور کنید یک عدد تشکر در زمان تعارف کردن آذوقه کفایت می کند این همه تشکر های الکی چرا!!!!؟؟؟؟؟
دیشب یک نمونه از این مهمان ها داشتیم آنقدر تشکر کرد که من رسما شرمنده شدم :-/

 

+ پرانتزنوشت :

1- چند روزی بود که بوی نامطبوع جوراب هایم هر بازدیده کننده ای علل الخصوص خودم را آزره خاطر میکرد خواستم اعلام کنم امروز بالاخره شسته شدند :/
بله من جزءِ آن دسته از دخترهایی هستیم که یقیناً دنیا به خودش ندیده ... مادرم همیشه می گوید ترشی ات هم چیز خوبی از آب در نمی آید:D

2- در این روزای گرم و طاقت فرسای بهاری پهن کردن لباس ها روی بندِ رخت برایم بسیار مشقت بار شده و به صدا در آمدن آلارم ماشین لباسشویی برایم حکم نواخته شدن صورِ اسرافیل را دارد ...

3- فصل اول سریال شهرزاد هم تموم شد :)
نمی دونم چرا دقیقاً همون روزی که من فرداش امتحان دارم برادرم سریالِ شهرزادو میاره ببینیم....قسمت آخرِ فصل یکو چهارشنبه دیدم و پنجشنبه امتحان سیستم عامل داشتم :/
به نظرم قسمت آخر خیلی خوب بود یکسری اتفاقات غیر منتظره افتاد که دور از تصورم بود و منو ترغیب کرد که فصلِ دوم شهرزاد رو هم دنبال کنم...


4- از این به بعد می خوام یکسری پست هامو با عنوان "یعنی من عاشقِ .... " منتشر کنم که بیشتر در مورد دغدغه های این روزای بنده هست


لبخند بزن


لبخند، از اندیشه باور کردنی‌تر است. لبخند؛ بسیار کارآمدتر و بسیار پُرمعنی‌تر است.

🔻کریستین بوبن🔻


طراحی من با زغال ...


طراحی بالا یکی از طراحی های بنده هست که با زغال انجام شده...

زیاد کارم خوب نشده و ایراداتش برام کاملا روشنه قطعا با تمرینِ بیشتر می تونستم کیفیت کارامو بالا ببرم ولی از اونجاییکه ریسکِ انجامِ این نوع طراحی بسیار بالاست و باید مرتبا مراقب فرش و لوازم منزل باشم که سیاه نشه دیگه ادامه ندم :دی


تکنیک طراحی با خودکارِ بیک


به نظر من طراحی با خودکار حتی به مراتب سخت تر از طراحی با زغاله... چون توی این تکنیک باید دقت و تمرکز فوق العاده بالایی داشته باشی ...
من که هیچ وقت این تکنیکو امتحان نکردم چون واقعا سخته و اعتراف می کنم که در نوشتن جزوات خیلی از لاک غلط گیر استفاده کنم حالا فکر کنین من بخوام با خودکار طراحی کنم  :|
می خواستم اولین کارام با زغالو بزارم ولی خب به دلیل نداشتن کیفیت پشیمون شدم :دی
شایدم تا فردا نظرم عوض شد و پستشون کردم :)

لقبِ شما چی بوده ؟؟؟

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

بازگشت به نقطه ی صفر


این صفر کجا و آن صفر کجا؟؟؟
لبخند عاشقانه ی آن روز کجا و اشک های عاجزانه ی امروز کجا؟؟؟
فاصله ی آن صفر تا این صفر به اندازه ی شکستن دل یک عاشق است
به اندازه ی خودخواهی های یک مرد است
به اندازه ی بی مادر ماندن یک کودک است
به اندازه ی خرد شدن یک زن است
به انداره ی پیر شدن یک دل است
اما باز هم می شود از نو شروع کرد ، دوباره ساخت ، دوباره عاشق شد و دوباره زندگی کرد....


+ پرانتزنوشت :

1- دوباره بهم رسیدن شهرزاد و فرهاد دور از ذهن نبود ولی در عینِ تلخی شیرین بود...

2- در پسِ ماجرای داغ ساسی مانکن و دنیا جهان بخت، در پیجِ دنیا جهانبخت با این کامنت مواجه شدم
" دنیا من ساسانم با گوشی دوستم پیام میدم دایرکتو جواب بده :]

3- همچنان در ادبی نوشتن بی استعدادم :|