ناگفته های یک دلقک

دلنوشته های یک دلقکِ خانگی

لطفا با لبخند کش دااااااار وارد شوید ...

۲۲۷ مطلب توسط «آرزو» ثبت شده است

و بازهم نوستالژی های دوران کودکی من :)

سعی کردم تمام نقاشی هایی که برای دوستم کشیدم و همه ی نامه هایی که 14 سال پیش براش نوشتمو اسکن کنم تا به عنوان یادگاری همیشه داشته باشمشون ... ولی از اون جایی که بنده در زمینه ی پاک کردن عکس ها و فایل های بسیار مهم و حیاتی در جهت عوض کردن ویندوز ، سابقه خوبی ندارم تصمیم گرفتم همشونو اینجا نگه داری کنم :)

اصلا کجا از اینجا بهتر دی:


ما بقی در ادامه مطلب ....

آرزو 10 ساله از ... :)

یه نقاشی بسیار نوستالژیک مربوط به 14 سال پیش .... تازه امروز به دستم رسید :)




لباس صورتی :)

وقتی امروز بابامو با اون لباس صورتی دیدم یاد اون روزی افتادم که مامانم نبود و من شلوار قرمزمو با لباس های سفید انداختم توی ماشین لباس شویی D:

به این خونه داری باید افتخار کرد خخخخ

یه نوستالژی باحال

حس خیلی خوبیه وقتی دوست دوران دبستانت بعد از گذشت این همه سال بشه همکارت :)) و از اون بهتر این که نامه هایی که براش نوشتی و نقاشی هایی که براش کشیدی رو هنوز نگه داشته ... امروز کلی با خوندن این نامه و دیدن نقاشی هام ذوق مرگ شدم ... کاش هیچ وقت بزرگ نمیشدم :)

این نامه در 14 سال پیش سال 1382 توسط بنده نوشته شده :)

+ چقدر من اون زمان شاعر خوبی بودم خخخ ... این طبع شعرم به مرور زمان تحلیل رفت :دی

+ نامه ها در ادامه مطلب ...

حواشی این روزها

یه موضوعی چند وقته ذهنمو خیلی درگیر کرده نمی دونم قراره چی پیش بیاد فقط نگرانم و امیدوارم به خیر بگذره :)
این روزا می تونم بگم به شدت درگیرم طوریکه وقت سر خاروندن ندارم چه برسه به نوشتن ... فکر نمی کردم یه روزی اینقدر پر مشغله بشم :/
حالا وسط این همه درگیری ذهنی ؛ مامانم دوباره گیر داده به ارشد خوندن من ؛ حتی توی یک مهمونی اعلام کرد که یا باید ارشد میخونی یا باید شوهر کنی D: ... و اینجوری ادمو توی امپاس قرار میدن !!!!! و من همچنان مصرانه روی تصمیم خودم هستم و قصد ارشد خوندن ندارم فعلا ترجیح میدم فقط روی کارم تمرکز کنم ....
در حال حاضر روی پروژه ی همایش کار میکنیم که قراره چند ماه دیگه برگزار بشه و احتمالا یه سفر به چابهارم افتادیم :))) ... که البته فکر کنم خانواده هم دقیقا تصمیم بگیرن که همون موقع اقدام کنن برای سفر چابهار که یوقت من تنها نرم سفر :// خواستیم یه چند صباحی با دوستان خوش باشیم که انگار قراره سفر خانوادگی بشه D:
قراره برای یکی از پروژه هام یه اتفاق خوب بیوفته ...البته نمی دونم دقیقا خوبه یا بد :/
یعنی من احتمال میدم که اگر این پروژه کشوری بشه پول خوبی توی شرکت تزریق بشه و حداقل ما بیمه بشیم بعد از نه ماه D: و حقوقمون به سبب گرفتن پول پشتیبانی افزایش پیدا کنه ... ولی خب جنبه منفی این قضیه هم استرس بالا و ۶ ماه دیگه کار کردن روی این پروژه ی مضخرفه :/ البته هنوز پروژه اوکی نهایی رو نگرفته و باید بببینم چی میشه :)
حرف برای گفتن زیاده ولی دیگه فرصتی برای نوشتن نیست ....


اسم وبلاگتان را جدی یگیرید !!!

به شدت توصیه میکنم که وقتی وبلاگ میسازید روی اسمش خیلی فکر کنید و یه اسم مناسب براش انتخاب کنید تا دو روز دیگه روتون بشه آدرسشو به دوست و آشنا و فک و فامیل بدید D:
این توصیه از یه زخم خورده است :))

+ یک عدد ماگ برای سرکار D: .... ولخرجی این ماه :/
صرفا به خاطر با مزه بودن طرحش خریدم ...





توصیه مهم دلقک :)

به شدت توصیه میکنم این مقالات آموزشی رو بخونید :) ...

یکی از مهم ترین دلایلش اینه که تولید خودمه D:


آموزش طراحی قالب با HTML - برای افرادی که میخوان قالب های بیان رو ویرایش کنن و یا خودشون یک قالب اختصاصی بسازن بسیار مفیده :)

آموزش طراحی سایت با ASP.NET Core

آموزش طراحی سایت با ASP.NET MVC

مقالات سئو - این مقالات دسترنج آقای Beautiful Mind هست :)) - حق کپی رایت رعایت شده D:

یک دوره آموزشی ویدیویی بسیار توپ برای آموزش طراحی سایت از صفر تا صد روی لینک زیر کلیک کنید :

آموزش طراحی سایت با ASP.NET Core2.1

پر از حس های خوب :)

امشب یکی از اون شباست که حالم خیلی خوبه ... یه حس و حال خوبی دارم که قابل توصیف نیست ... امروز بالاخره تونستم اون کاری که مدت هاست ذهنمو به خودش مشغول کرده رو انجام بدم ... فقط می تونم بگم خدایا شکرت ... کمکم کن تا بتونم از پسش برمیام ...

خدایا می دونم که می بینی پس خودت یکاری کن ...

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

ارشد و دیگر هیچ !!!

مامانم امشب به شدت گیر داده که برای ارشد انتخاب رشته کنم :|| .... منم هر جی مخالفت میکنم فایده ای نداره ... کلا افتاده روی دنده لج که باید انتخاب رشته کنی وگرنه من می دونم با تو :/

حتی میخواست دفترچه انتخاب رشته رو بخونه تا مطمئن بشه که رشته ای که من میخوامو می تونم انتخاب کنم یا نه :| آخه بهش گفتم رشته ای که من میخوامو فقط دانشگاه های روزانه داره منم که فقط برای شبانه و آزاد مجاز شدم D:

هر چند با این رتبه ی افتضاح می دونم که هیچ رشته ای قبول نمیشم ولی می ترسم از شانس بدم دانشگاه ناکجااباد قبول بشم بعد مجبورم کنه پاشم برو دانشگاه :/ می دونم که این توانایی رو داره

عاقا اصلا من نمی خوام ارشد بخونم تازه راحت شدم از شر درس و دانشگاه ... نمی خوام دو سال دیگه از عمرم هدر بره :| ... چهارسال درس خوندم به دردم نخورد توی این دوسال ارشد هم معجزه ای رخ نمیده قطعا !!! مجبورم انتخاب رشته کنم فقط دعا میکنم هیج دانشگاهی قبول نشم D:


+ چقد خوبه بعضی روزا برای خودت وقت میزاری :)