ناگفته های یک دلقک

دلنوشته های یک دلقکِ خانگی

لطفا با لبخند کش دااااااار وارد شوید ...

۲۲۷ مطلب توسط «آرزو» ثبت شده است

متفاوت بیاندیش


میگویند هنگامیکه در آمریکا همه در جستجوی طلا بودند یک نفر با فروش بیل میلیونر شد

اما  طلا کسی را میلیونر نکرد.

متفاوت اندیشیدن راهکار موفقیت است


مصیبت نامه ی دانشجویی

همیشه پیشرفت تکنولوژی به نفع بشر (اشاره به خودم دی:) نیست درست است که با این پیشرفت انجام یکسری از کارها برای بعضی از اقشار جامعه راحت تر شده اما به همین موازات باری سنگین تر از قبل بر روی دوشِ قشرِ دیگری از جامعه قرار گرفته است که منصفانه نیست ....

هرچه به امتحانات پایان ترم نزدیک تر میشیم بیشتر از گذشته این حقیقتِ تلخِ تکنولوژی را با گوشت و پوستم درک میکنم حالا شاید بپرسید پیشرفت تکنولوژی با حال و هوای این روزهای نزدیکِ به امتحانات پایان ترم چه نقطه ی مشترکی می تواند داشته باشد !!!!
من از همین امروز تب کردم،  تب کردم برای انجام برنامه ای که فردا انتظارم را میکشد فردایی که دوباره صدای نخراشیده ی استاد "شین ر" درون گوشم زمزمه می شود و من مجبور به نوشتنم، می نویسم و می نویسم و هرزگاهی درحین نوشتن با الفاظی نه چندان مطلوب استاد روده درازِ درسِ سیستم عامل را مورد لطف قرار می دهم... اصلا چه شد که این فرداها فرا رسید؟؟؟
مگر همان دیروزها بد بود؟؟؟
از دیروزها  تا امروزها چه بر سرِ این قشرِ دانشجو آمد!!!! 
آن قدیم ها یا عبارتی دیروزها استاد درسش را میداد و نکاتِ درس را روی تخته یادداشت میکرد آنگاه دانشجو اقدام به نُت برداری می کرد اما حالا یا عبارتی امروزها استاد بیست درصد و چه بسا کمتر از 20 درصد از مطالبی را که میخواهد تدریس کند در قالبِ اسلایدهای انگلیسی آماده کرده و به 80 درصد دیگر از مطالب در خلال تدریس آن چند صفحه اسلاید اشاره می کند و دانشجو ناگزیر است که اقدام به ضبط صدای استاد در حین تدریس کند آن وقت جلسه به جلسه هی ویس روی ویس انباشته میشود و زمانی که در آستانه ی امتحانات پایان سال قرار میگیری کارت زار است چرا که از جزوه خبری نیست و تو باید دانه به دانه ی صداها را گوش دهی و یادداشت برداری...

 

+ پرانتزنوشت :

1- حسِ فردی رو دارم که باید کم کم بازنشسته بشه :/

2- احساس آزادی می کنم بالاخره از سندباکس گوگل نجات پیدا کردم همین الان با سرچ واژه ی "دلقک" این وبلاگو در صفحه ی دوم گوگل یافتم :دی


قدرت کلماتت را بالا ببر


قدرت کلماتت را بالا ببر
نه صدایت را ... !

 این باران است که باعث رشد گل‌ها می‌شود
⚡️ نه رعد و برق‌ !


یک اثر هنری فوق العاده به همراه چالش


به نظرم این نقاشی فوق العادست و خالق این اثر نبوغ و خلاقیت بسیار بالایی داشته :)
این نقاشی بیشتر منو یاد کشتی حضرت نوح میندازه چرا که برای خلق این چهره تقریبا از هر نوع حیوونی استفاده شده ... واقعا چیدمان این حیوانات در قالبِ چهره ی یک انسان کار بسیار دشواریه و دقت و خلاقیت بالای صاحب این اثرو می رسونه....

+ چالش های این پست :

1- به نظرتون این اثر چه پیامیُ به بیننده متنقل میکنه ؟؟؟ لازم نیست که حتما نظرات تخصصی در این مورد بدیم من از نظراتِ طنز بیشتر استقبال می کنم :دی

2- به نظرتون از چند حیوونِ مختلف برای خلق این اثر استفاده شده؟؟؟

آنچه مانع پیشرفت می شود


بیشتر از آنکه محدودیت های واقعی بیرونی موثر باشند،
محدودیت های خودساخته درونی مانع موفقیت و پیشرفت هستند!


خانوم شاکردوست دقت کن


حتما شنیدید که خانومِ الناز شاکردوست از حراجی یه تابلوی 850 میلیونی خریده عکسِ پست همون تابلویی هست که توسط ایشون خریداری شده...
حقیقتا من از این تابلو خوشم نیومد چون به نظرم رنگ های به کار رفته در این اثر خیلی مرده به نظر میرسن و کلا حس خوبیو به من منتقل نکردن من خودم همیشه طرفدار آثاری هستم که از رنگ های شاد برای رنگ آمیزیشون استفاده میشه ... و اعتراف میکنم که متوجه نشدم که این تابلو چه پیامی به بیننده منتقل میکنه اگه شما به این پیام پی بردید خوش حال میشم بامن به اشتراک بزارید :)
حالا میخوام توی این پست یه شوخی هم بکنم تا اون حال و هوای طنزو داشته باشیم :)))
خانوم شاکردوست اصلا میومدی این تابلوی منو میخریدی تازه با تخفیف ویژه بهتون 1 تومن میدادم اونوقت هم 849 میلیون به نفعتون میشد هم با این حرکت از هنرمندانِ جوان حمایت میکردین :دی
باور کنید الان حسِ این خواننده های زیرزمینی بهم دست داده منتها زیرزمین من این وبلاگه :دی


+ پرانتزنوشت :

من برم به مهمونا برسم :)))

عذر میخوام بابتِ ارقامِ اشتباه این پست وقتی مهمون داشته باشی و پست بزاری بهتر از این نمیشه ... اشکالاتِ پست اصلاح شد :)

مشکل ذهن های کوچک



همیشه از هر آدمی به اندازه شعورش

انتظار داشته باش ...

اینطوری کمتر عذاب می کشی


کفگیرِ هنریم به تهِ دیگ خورده


وقتی کفگیرم به تهِ دیگ میخوره و مجبور میشم از چهارمین طراحیم با زغال که کیفیت آنچنانی نداره رو نمایی کنم دی:
صرفا جهت شفاف سازی آنچه از دهانِ مبارکِ مدل بیرون زده دود است ...


+ پرانتزنوشت :

1- اشکالاتِ فراوان این طراحیُ به بزرگی خودتون ببخشید صرفا برای یادگاری گذاشتمش :)

2- در صورتی که مایل بودید طراحی های منو ببینید کلیک

چه بسیارند کسانی که ...


چه بسیارند کسانی که همیشه حرف می زنند بی آنکه چیزی بگویند
و چه کم اند کسانی که حرف نمی زنند اما بسیار می گویند


# شریعتی

وقتی عینکی بودم

عینک در واقع جزئی از زندگی من است از زمانی که خودم را شناختم عینک روی چشانم بود، درست از زمانی که تنها یک دختر بچه ی سه چهارساله بودم...
هرگاه در کوچه و خیابان، کودکان خردسالی را می بینم که یک عینک نیمی از پهنای صورتِ کوچکشان را پوشانده ناخودگاه یاد آن دورانِ خودم می افتم هیچ گاه از یاد نمی برم لحظه ای را که مادرم یک دستمال کاغذی چهارگوش شده را روی چشم چپم میگذاشت و با چسبِ نواری راه هرگونه نفوذی را می بست ....
هیچ گاه از یاد نمی برم از بالای عینک نگاه کردن هایم را ، و التیماتوم های مادرم را ...
هیچ گاه از خاطرم نمی رود که برادرم به قصد اینکه حرص مرا درآورد مرا را با واژه ی چهار چشم مورد خطاب قرار میداد ...
هیچ گاه از یادم نمی رود که به تعداد موهای سرم قاب عینک شکستم و چقدر از این کار لذت میبردم چرا که تا خریدن قاب جدید از گذاشتن عینک روی چشمانم معاف میشدم...
هیچ گاه از خاطرم نمی رود که وقتی در مدرسه یک توپ به صورتم اصابت میکرد و عینک بینی ام را می خراشید چقدر درد داشت  ...
هیچ گاه از یادم نمی رود که وقتی عینکم را در میامیِ مشهد جا گذاشتم و به چشم پزشک مراجعه کردم تا عینک جدیدی برایم تجویز کند با شنیدن جمله ی "دیگر لازم نیست عینک بزنی" ،  احساس فردی را داشتم که از امام زاده شفا گرفته....

این روزا برخلاف انتظارم عجیب دلم هوای عینک دوران بچگیم را می کند همان عینک با قاب آبی رنگ...
یادش بخیر...

+ پرانتزنوشت :
پیشنهاد میکنم ادامه ی مطلبو از دست ندید :D